بالشخص لم یقم مقامه غیره...».
اینکه در اصول، قطع صفتی از حالات نفس قرار داده شده نشان میدهد که از دیدگاه علم اصول، قطع رنگ و بوی روانشناختی به خود گرفته است. بر این اساس، یقین از دیدگاه دانشمندان دانش اصول فقه بر پایه دو عنصر معنایی استوار است: یک مؤلفه معرفتشناختی، یعنی مطابقت با واقع، و دیگری مؤلفهای روانشناختی که عبارت است از صفتی نفسانی که پایه اعتقاد جزمی قاطع را تشکیل میدهد. دلیل دیگر بر اینکه اصولیان صفت نفسانی را در معنای یقین وارد میدانند، تصریح به این صفت در مبحث استصحاب است. برخی از فقها در تعریف روایات استصحاب، یقین را صفتی استوار در نفس یاد کردهاند. برای نمونه:
فاعلم أن الیقین قد یلاحظ بما انه صفة قائمة بالنفس کالعطش و الجوع و الخوف و الحزن و من الصفات القائمة بها من غیر لحاظ اضافته الی الخارج و قس علیه الشک و الظن.۱
امام خمینی در این بیان یقین را مانند سایر حالات نفسانی یکی از کیفیات نفسانی دانسته است. بنابراین، باید آن را در قلمرو روانشناختی دستهبندی کرد؛ اما برخی دیگر این معنا را از یقین خارج کردهاند. برای مثال به نمونه زیر توجه کنید:
ولا ینبغی ان یتوهم أن الیقین فی قوله علیه السلام «لا تنقض الیقین بالشک» لوحظ من حیث کونه صفة قائمة بالنفس بل اما أن یکون ملحوظاً من حیث کونه طریقاً و کاشفاً عن المتیقن و اما من حیث کونه موجباً للتنجیز الاحکام عند المصادفة و المعذوریة عند المخالفة.۲