شک و يقين و قلما يقال شک و علم فاليقين ما يزيل الشک دون غيره من أضداد العلوم... و يقال اذا كان اليقين عند المصلي أنه صلى أربعا فله أن يسلم، و ليس يراد بذلک أنه اذا كان عالما به لأن العلم لا يضاف الى ما عند أحد اذا كان المعلوم في نفسه على ما علم، و إنما يضاف اعتقاد الانسان الى ما عنده، سواء كان معتقده على ما اعتقده أولا اذا زال به شكه، و سمي علمنا يقينا لأن في وجوده ارتفاع الشک.۱
در این تحلیل معنای روانشناختی، یعنی آرامش نفسی و صدری، وجه تمایز علم و یقین قرار داده شده است. به این ترتیب، دو مؤلفه معنایی برای یقین در نظر گرفته شده است: علم و آرامش نفسانی. در این تعریف همچنین معنای اعتقاد وارد شده و این مؤلفه حاصل از بین رفتن شک دانسته شده است. بر این اساس، از دیدگاه ابوهلال، یقین واژهای سه وجهی است که یک وجه آن معرفتشناختی، وجه دیگر آن روانشناختی و ضلع سوم آن قلبی است، یعنی حالتی که بر اثر زوال شک حاصل میشود. بر خلاف دیدگاه ابوهلال، برخی از لغتشناسان ضدیت یقین را منحصر به شک نکردهاند و آن را ضد وهم، ظن، جهل مرکب و تقلید نیز دانستهاند. این لغتشناسان یقین را نوعی اعتقاد نیز به شمار آوردهاند.۲ تعبیر به اعتقاد نشان میدهد که از دیدگاه آنان ملاک یقین، مطابقت متعلَّق آن با واقع نیست، بلکه مطابقت با نظر و گمان یقینکننده معیار است. تاج العروس در یک تعریف اصطلاحی، یقین را حاصل جمع دو اعتقاد میداند؛ اعتقاد به اینکه یک شیء چگونه است و اعتقاد به اینکه این چگونه بودن شیء مطابق با واقع است و امکان زوال و تقیید ندارد. از دیدگاه تاج