میکند) و سوم اینکه متعلَّق حسب وجود خارجی ندارد (بینیازی فقیر) و این چیزی جز جهل مرکب نیست؛ زیرا جهل مرکب آن است که شخص به چیزی جهل داشته باشد و نداند که به آن جاهل است و گمان برد که علم دارد. در آیه زیر نیز اگرچه به جهل بودن تصور موجود تصریح نشده، مفهوم جهل مرکب در حسبان دیده میشود:
(وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ؛۱
كوهها را مىبينى و آنها را ساكن و جامد مىپندارى، در حالى كه مانند ابر در حركتاند).
در این آیه نیز همان مؤلفههایی که در آیه پیش بیان شد، وجود دارند. اینکه تصور ما از سکون کوهها خلاف واقع است و این تصور از یک نشانه، یعنی رؤیت کوهها که با چشم ساکن دیده میشوند، ایجاد شده است.
اما در قرآن حسبان همواره جهل مرکب هم نیست، بلکه گاه با واقع تطابق دارد، اگرچه این تطابق ادعایی باشد. نمونه آن آیه زیر در سوره انسان است:
(وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً؛۲
و بر گردشان نوجوانانى جاودانى مىگردند كه هر گاه آنها را ببينى گمان مىكنى مرواريد پراكندهاند).
در آیه بالا تطابق واقعی میان ولدان و لؤلؤ برقرار نیست، اما تشبیه ولدان به لؤلؤ نشان میدهد که قصد بر تطبیق ادعایی بوده است؛ بنابراین، تطابق مجازی میان آنان برقرار خواهد بود. این آیه نشان میدهد که قرآن همواره مفهومی منفی از حسبان در نظر ندارد و مفهومی که در نمونه اولیه در نظر گرفته خنثا است.