نهند، آن را در مفهوم شک دستهبندی میکند.۱ ابنفارس ریشه شک را دال بر تداخل میداند و اعتقاد دارد شکِ خلاف یقین نیز از همین دلالت اشتقاق مییابد. به شککننده شاک میگویند؛ زیرا دو امر بر شاک تداخل میکنند و او به هیچیک یقین ندارد.۲ راغب اصفهانی با تشریح بیشتری میگوید: «شک اعتدال و تساوی دو نقیض است در نزد انسان. شک گاه به دلیل وجود دو اماره متساوی در دو طرف نقیض رخ میدهد و گاه به دلیل وجود نداشتن اماره در نقیضین».۳
راغب شک را نوعی جهل و اخص از آن به شمار میآورد؛ به دلیل اینکه جهل در مواردی عدم علم به نقیضین است و شک نیز دقیقاً به همین معنا است که در این صورت هر شکی جهل شمرده میشود، ولی هر جهلی شک نخواهد بود. وی در استشهاد بر سخن خود، به آیات قرآن تمسک جسته است.۴ برخی این کلام راغب را نشاندهنده آن میدانند که شک گاه مصداق جهل قرار میگیرد و گاه مصداق ظن؛ چراکه اگر هر یک از دو طرف دارای اماره باشند، درحقیقت به معنای ظن نزدیک خواهند بود.۵
راغب در نهایت نتیجه میگیرد که شک پاره کردن و شکاف در چیزی است. شک به گونهای است که نمیتوان در آن رأی مستقری یافت که بتوان برآن اعتماد کرد و ثابت ماند. همچنین وی استعاره شک از معنای چسبیدن استخوان به پهلو را نيز صحيح میداند به اين معنى كه دو نقيض طورى به يكديگر چسبيده و نزديكند كه فهم و رأی نمیتوانند بین آنها ورود کنند.۶
1.. تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص ۱۰۳۸.
2.. ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۱۷۳.
3.. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۶۱.
4.. همان.
5.. برای مطالعه بیشتر نک: شاکر، «نگاهی نو به معناشناسی شک و یقین در قرآن»، ص۲۷۷.
6.. همان.