یقینیات به دو دسته تقسیم میشوند: یقین به معنای اعم که مطلق اعتقاد جزمی را شامل میشود و یقین به معنای اخص که اعتقاد مطابق با واقعی است که از روی تقلید نیست۱ و نقیض آن قطعاً باطل است. همچنین قوام یقین به معنای اخص بر دو اصل استوار است: ۱. اعتقاد به مضمون قضیه امکان نقض نداشته باشد و ۲. این اعتقاد زوالپذیر نباشد. بر اساس این دو اصل، یقین به معنای اخص فقط به ثابتات تعلق میگیرد.
قضیه یقینی به بدیهی و نظری تقسیم میشود و به دلیل آنکه هر قضیه نظری یقینی نهایتاً به بدیهی منتهی میشود، میتوان بدیهیات را اصول یقینیات به شمار آورد. بدیهیات شش نوعاند: اولیات، مشاهدات، تجربیات، متواترات، حدسیات و فطریات.۲ این شش دسته در حقیقت مبادی یقین انسان را تشکیل میدهند؛ یعنی نشان میدهند که انسان از چه راههایی به یقین دست مییابد. برخی از این مبادی ظاهری و برخی باطنی شمرده میشوند؛ به این معنا که برخی از امور یقینی از طریق حواس ظاهری کسب میشوند و برخی از را باطن.
از میان صناعات خمس فقط برهان یقینآور است؛۳ زیرا چیزی را افاده میکند که غیر از آن تصور نمیشود، مانند «الکل اعظم من الجزء». در صورتی که مقدمات برهان همواره یقینی باشند، نتیجه حاصل از این مقدمات یقینی خواهد بود. بنابراین، علم یقینی علمی است که چیزی را با چنین صفتی بشناسیم در حالی که همراه با تصدیق باشد و اگر امکان خطای آن به ذهن برسد، دیگر یقینی نخواهد بود.