فرصتى فراخ مىطلبد.
اما دانستنى است كه ريشه بسيارى از اين منازعات، دورى بشر از داشتههاى وجودى و وجدانى و رفتن در پى آرزوهاى خام و فرورفتن به دنياهاى دور از دسترس بوده است. فيلسوفان به جاى انگشت نهادن بر واقعيتهاى شناختنى و درگير كردن انسان با دادههاى حقيقى، به ذهنيتها اصالت دادند و با مفروضات پيشينى و غالباً بى پايه، به حل و فصل معضلات معرفتى روى آوردند. اين رويّه نه تنها فلسفههاى بشرى را با افسانهها و انگارههاى باطل در هم آميخت بلكه راه و رسم شناخت را هم تيره و تار ساخت.
در مقابل، پيامبران الهى براى وصول به حقائق هستى و شناسائى هويت انسان به گونه ديگر عمل كردند. آنها با برانگيختن عقل و بيدارسازى فطرت و با تكيه بر آيههاى روشن و شواهد آشكار، راه درون و بيرون را بر انسان گشودند و گام به گام، متناسب با توانشها و نيازمندىهاى حقيقى بشر، باب دانش و عمل به آگاهىهايش را گشودند. از اين روست كه رهروان راه انبياء، هر چند به ظاهر خرد و فرومايه، با بصيرت دل و روشنائى عقل و بدون فروافتادن در اوهام خام، راه معرفتِ معيار را در پيش گرفته و با سرعت و سلامت، مراحل رسيدن به والاترين مقامات انسانى را يكى پس از ديگرى سپرى مىكنند.
آرى، از همين روست كه شيوه پيامبران از روش بزرگان بشرى ممتاز مىشود و سيره انبياء و اولياء الهى از سلوک عارفان و فيلسوفان فاصله مىگيرد. ما بر اين باوريم كه شيوه شناخت پيامبران و سلوک عملى آنان در مواجهه با عظيمترين حقائق هستى، بى گمان ريشه در يک رويكرد معرفت شناختى خاص دارد كه برگرفته از وحى الهى و برآمده از عميقترين سرچشمههاى شناخت در درون آدمى است. اين نظام معرفتشناختى هر چند بيش و كم از سوى انسانها به فراخور خرد