درك اوّليه اى از مفاهيم طبيعى نداشته باشيد ، نمى توانيد آن را مطالعه بكنيد . در علوم اجتماعى ، هرمونتيك مضاعف است؛ يعنى مفهوم محورىِ مفاهيم مورد بررسى است ، هم در واقع آن خودآگاه بودن موضوع مطالعه هست ، و هم خود شما به عنوان يك محقق كه حالا ما آن را در مفهوم محور بودن آورديم . خود موضوع هم يك موضوع منفعل و سنگ گونه اى نيست .
بنابراين ، مدعا عام است ، اما اين حرف آن ها كه بين ارزش و حقيقت فاصله مى اندازد ، مدافعان جدّى هم ندارد؛ يعنى اين حرف را بايد در فلسفه علم جستجو كرد ، به ويژه فلسفه علوم اجتماعى . ممكن است اين سخن كه مدافعى نداشته باشد ، ولى من مُدافع آن هستم .
به هر حال ، ما محدوديت ها و برداشت هاى خودمان را داريم؛ يعنى هنگامى كه به گزينش و چينش دست مى زنيم ، عقل خودمان را هم به كار مى گيريم ، ضمن اين كه وساطت هاى مفهومى و نيازهامان ، در انتخاب احاديث نقش آفرين هستند . ما مى كوشيم به آن برسيم ، ولى شايد به همه آن نرسيم؛ البته حتما به بخشى مى رسيم . ممكن است نتوانيم پاسخ صد در صد و قطعى بدهيم ، اما همان پاسخ ناقص هم ، بهتر از پاسخ كامل دادن به يكسرى پرسش هاى فرعى است؛ يعنى آدم پاسخ نيم بند به پرسش هاى اساسى بدهد ، به مراتب بيشتر از اين است كه به پرسش هاى غير اساسى پاسخ بدهد.
دقت كنيد ، جامعه شناسان ادعايشان اين بوده كه جامعه شناسى بايد عارى از ارزش باشد ، اما سرشار از مفهوم است . مثلاً دوركيم مى گويد كه بايد ارزش ها را دخالت نداد ، اما همين ، يك گزاره هنجارى و بايد و نبايدى است. مى گوييد نبايد دخالت داد ، يعنى چه؟ يعنى بايد به بعضى ارزش ها وفادار بمانيد و به بعضى ديگر بى تفاوت باشيد؛ يعنى نسبت به بى تفاوتى وفادار باشيد . اين خودش يك گزاره هنجارى است ، ولى آن تصوير اوّليه اى كه ارائه مى كند و مى گويد اگر دخالت بدهيد ، چه پيامدهايى خواهد داشت ، به هيچ وجه از مشاهده به دست نيامده است .
ما مى گوييم دوركيم هم ناكامى اش به دليل اين است كه سعى كرده نگاهى عام نگر و كل گرا داشته باشد ، البته اين كه نگاه عاميانه گرا و كل گرايى اش قابل دفاع است ، بحث ديگرى است؛ يعنى آقاى دوركيم دچار يك نوع تقسيم افراد براساس گروه هاى طبقه اى شده است ، به اين معنا كه افراد را براساس ويژگى هاى مشتركشان و نه براساس روابط و پيوندها و ارتباطاتشان ، در گروه هاى مختلفى قرار مى دهد و خود اين ، به دليل آن نوع نگاه عام گرايانه خامى است كه