نيست ، به ويژه وقتى ما اين جنبه هايى كه الان گفتم و جنبه هاى ديگر را در نظر داشته باشيم ، بايد مقدار زيادى تأمل كنيم و شايد اصلاً منطق ديگرى را پى بگيريم ؛ يعنى اصلاً اين فكر را كنار بگذاريم كه مى خواهيم جامعه شناسى دينى داشته باشيم يا بياييم طور ديگرى نگاه بكنيم.
جامعه شناسى ، اصولاً به عنوان نوعى الاهيات عرضه شده ، و اصلاً در بدو امر هم نوعى الاهيات بوده و اين در بيان هاى كنت و ديگران هم آمده است. اصلاً من معتقدم كه جامعه شناسى ، الاهياتِ تجدّد است. حالا اين جا جاى بحث دارد كه اين الاهياتِ تجدّد يعنى چه؛ چون الاهيات را با معناى مسيحى اش مى فهمند ، نه با معنايى كه ما از الاهيات داريم. اين است كه خداشناسى و الاهيات در مسيحيت ، عام تر از اين است؛ الاهيات سياسى داريم ، الاهيات اقتصادى داريم. اگر نگاه كنيد ، مى بينيد كه در عمل هم جامعه شناسى ، اين كاركرد را در دنياى جديد داشته است .
وِبِر هم به اين نكته اشاره كرده كه الاهيات جامعه شناسى ، با «مسأله تئوديسى» شروع شده است. مسأله تئوديسى چيست؟ مسأله تئوديسى ، همان شرورِ مسأله عدل الهى است. در الاهيات و در انديشه دينى قديم ، يكى از مسايل مهم اين است كه بدهاى اين عالم چيست و از كجا آمده است؟ چطور ما اين را به رغم اين كه خدا را قبول داريم،توجيه كنيم. در جهان جديد ، همه اين مسايل و مشكلات ، نه با ارجاع به خدا ، بلكه با ارجاع به جامعه حلّ و فصل مى شود. آن وقت اگر اين طور ديديم ، شايد بهتر باشد ـ نظير جامعه شناسى متدين كه سوسيولوژى (Socialogy) نوشت ، ولى در واقع از جامعه شناسى دين و الهيات سخن به ميان آورد ، ـ ما به جاى او بياييم از تئولوژى سوسياتى سخن بگوييم ؛ اين با جامعه شناسى دينى متفاوت است. شايد بهتر باشد ما از تئولوژى الاهيات جامعه صحبت كنيم. الاهيات جامعه چطور خواهد شد و به چه شكلى خواهد بود؟ اين در واقع ، منطقى متفاوت از آن است؛ ولى اگر خواستيم آن راه را برويم ، بايد ابعادش مشخّص بشود.
فهرست