نمايد ، اين علم به حيات خود ادامه مى دهد ؛ وگرنه آن برداشت ها دچار بحران مى شود . در اين جا انديشمند اسلامى بايد با مراجعه دوباره به احاديث اسلامى و نگاهى جامع تر ، تئورى جاى گزين را بيابد . پس آن چه دچار تحول و بحران مى شود ، نه خودگزاره هاى حديثى ، كه برداشت ها و قرائت هايى از نصوص احاديث است . اين مسأله شبيه فتاواى متعدد فقيهان اسلامى در يك مسأله فقهى است كه به هر حال يكى از آن ها صحيح است .
پس به نظر مى آيد بنابر عمده رويكردهاى موجود در علم ، مى توان علوم اجتماعى مبتنى بر احاديث اجتماعى طراحى كرد ؛ البته بايد توجه داشت كه آن چه مطالب يادشده را براى اهالى جامعه شناسى داراى وجاهت علمى مى كند ، اتصال گزاره هاى حديثى به شواهد تجربى است .
سه . زبان دين ۱
يكى ديگر از مبانى روش شناختى ، شناخت زبان دين است . آيا زبان دين معرفت بخشى دارد يا از اساس گزاره هاى دينى فاقد محتوا بوده و معنا نداشته ، صرفا سليقه ، ذوق و رابطه عاطفى ميان انسان ها و خداوند را بيان مى كنند و از آن ها نمى توان معرفت و شناختى را در مورد انسان ، جامعه و طبيعت انتظار داشت . حل اين مسأله و گزين رويكردى روشن در اين بحث بسيار ضرورى مى نمايد .
دست كم در مورد زبان دين ، چهار رويكرد عمده وجود دارد :
الف) رويكرد پوزيتويسم منطقى . اينان معتقدند كه زبان دينى نه صادق است نه كاذب ، معرفت بخشى ندارد و صرفا بيانگر ذوق و سليقه شخصى و احساسات ذهنى است و گزاره هاى دين ما به ازاء خارجى و بيرونى ندارد . پوزيتويست هاى منطقى براى دو دسته از گزاره ها معنا و محتوا قائل اند ؛ يكى قضاياى تجربى و ديگرى تعريفات صورى و قراردادهاى زبانى ، مثل اين كه گفته مى شود «مثلث سه ضلع دارد» ، ولى ديگر قضايا فاقد معنا و محتوايند . بر اين اساس قضاياى فلسفى ، اخلاقى و دينى هيچ كدام بيانگر واقعيت هاى بيرونى نيستند .
البته اين نحله با نقدهاى جدّى مواجه شده است ، از جمله اين كه همين گزاره كه فقط قضاياى تجربى معنا دارند آيا قضيه اى است كه به مدد داده هاى حسّى به دست آمده يا يك موضع گيرى ايدئولوژيك و فلسفى است؟
ب) رويكرد تحليل زبانى . ويتگنشاتين بر تنوّع وسيع وظايف زبان اصرار دارد ، انديشه