مى ماند و نظريه هايى كه از عهده آزمون هاى مشاهدتى بر نيايند ، حذف مى شوند و حدس هاى نظرى ديگرى جاى گزين آن ها مى گردد .
ابطال گرايان ، علم را به مثابه مجموعه اى از فرضيه ها مى پندارند كه به منظور توصيف يا تبيين دقيق رفتار چهره اى از جهان موقّتا پيشنهاد شده اند و چنان چه بخواهيم فرضيه اى را جزء معرفت علمى برشماريم ، بايد ابطال پذير باشد . براى نمونه ، گفته مى شود «هرگز روزهاى چهارشنبه باران نمى بارد» و با مشاهده باران در روز چهارشنبه ، اين گزاره ابطال مى شود .
ج) برنامه پژوهشى
تبيين استقراءگرايان و ابطال گرايان ، قوانين علمى را به صورت متفرق از يكديگر در نر مى گرفت ، اما لاكاتوش بر روابط بين نظريه ها و يكايك گزاره هاى مشاهدتى و يا مجموعه اى در آن ها تأكيد دارد . لاكاتوش معتقد است كه علم ، يك برنامه پژوهشى از قبل ، پيش طراحى شده است و اين برنامه شامل مفروضات اساسى است كه نبايد آن ها را مورد جرح و تعديل قرار داد يا نقد كرد و بايد آن ها را به سان «كمربند محافظ» در نظر گرفت .
لاكاتوش دو شرط ايجابى و سلبى براى برنامه پژوهشى خود عنوان كرده است . مقصود از راهنمون سلبى يك برنامه ؛ كليد مفروضات اساسى آن برنامه و استخوان بندى آن است كه نبايد ترك يا جرح و تعديل شود . اين ها از ابطال شدن مصون مى مانند و هركس آن مفروضات و استخوان بندى را جرح و تعديل كند ، از آن برنامه پژوهشى خارج شده است .
منظور از راهنمون ايجابى ، چگونگى امكان تحول و توسعه برنامه پژوهشى است . از اين رو پديدارهايى را كه از پيش شناسايى شده درنظر مى گيريم و آن ها بايد بتوانند پديدارهاى جديد را پيش بينى كنند . بنابراين پيشروى يا رو به زوال بودن برنامه پژوهشى ، منوط به اين است كه آن ها در اكتشاف پديدارهاى بديع موفق باشند يا مستمرا با شكست مواجه شوند .
د) پارادايم كوهن
كوهن معتقد است كه شش مرحله در علم پديدار مى شود و اساسا هر علمى از بدو پيدايش يا زوال از اين مرحله ها عبور مى كند :