۲ . پارادايم پست مدرنيستى
دوره مدرنيسم علم ، بر مطلق گرايى تجربه و اصالت حس و تجربه مبتنى بود . رويكرد مدرنيستى ، يكباره تحليل هاى دينى و فلسفى را از تبيين علمى دور سخت و بدين ترتيب ، علم تجربى را از پشتوانه هاى متافيزيكى و انسان شناختى تهى كرد .
پست مدرنيسم گفتمانى به وجود آورد كه به مسايل ما قبل تجربه و جهت گيرى هاى متافيزيكى ، انسان شناسى و معرفت شناسى در علم توجه ويژه شد .
متدولوژى پست مدرن ، فرا تحقّقى يا ضد تحقّقى است . پست مدرنيست هاى اثباتى براى اين كه چيزى را جانشين متد علمى نمايند ، به احساسات ، تجربه شخصى ، انتقال فكر ، عاطفه ، اشراق و ناگهان يابى ، قضاوت ذهنى ، تخيّل و نيز به شكل هاى گوناگون خلاقيّت توجه دارند . ۱
از نظر دكتر آزاد ارمكى ، جنبش پست مدرنيستى چند اثر مهم بر جامعه شناسى بر جاى گذاشت :
۱ . پست مدرنيسم تحوّلى در گفتمان گذشته ايجاد كرد و از بيرون بر جامعه شناسى فشار آورد و مفاهيمى را از بيرون در جامعه شناسى وارد نمود و تكاملى خطى را نقد كرد .
۲ . بحث نقد به عنوان يك امكان در فهم و قضاوت و تحليل است ؛ چون در دوره مدرن ، جامعه شناسى بر آن است كه هر چيزى را بخواهد ، حتما آن را تجربه كند . اين روش در اندازه گيرى حركت ها و تحولات اجتماعى يكى از روش هاست . او مى گويد : وقتى به يكى از پست مدرنيست ها گفته شد كه ما جهان سوى و ايرانى هستيم و با جامعه شناسى نسبتى نداريم ، او گفت شما تحليل متن را كه يكى از روش هاى بسيار خوب فهم پديده هاى اجتماعى است ، در اختيار داريد .
پس يكى از دستاوردهاى پست مدرنيسم ، تكثّر روش شناسى و امكان مشاركت روش هاى مختلف فكر و انديشه در حوزه علوم اجتماعى است .
۳ . انديشه پست مدرنيسم از سوى ديگر موجب گسترده تر شدن حوزه معنايى شده و حوزه فكرى گسترده ترى را نيز فراهم نموده ، امكان طرح گفتمان هاى جديد را به وجود