153
مناسبات جامعه شناسي و حديث

ماركسيست ، اين ناكامى را براى آن ها به ارمغان آورد و فهميدند كه انسان ها ، چيزهايى براى خود دارند كه وقتى كارد به استخوان مى رسد ، از خود مقاومت نشان داده و اجازه نمى دهند هرگونه مربيان و حاكمان جامعه فكر مى كنند ، آن ها ساخته شوند .

۲ . روابط عينى ميان متغيرهاى اجتماعىِ بكار رفته در احاديث

آيا روابطى كه ميان دو متغير اجتماعى در روايات بيان شده ، حاكى از رابطه تكوينى است يا صرفا بيان ارزشى است و ربطى به واقعيت عينى و اجتماعى ندارد؟

به نظر ما ، اين ها بيان واقعيت هاى عينى است و استاد مصباح در فلسفه اخلاق ، به بهترين شيوه رابطه بين دانش و ارزش را تبيين كرده اند. از اين رو ، رفتارهاى ما ، آثارى تكوينى به دنبال دارد و انبياى الهى آمدند ما را در اين زمينه ها بيدار كنند و اين حقايق را براى ما روشن سازند ، نه اين كه يك امور قراردادى را بگويند. اين ها خواستند بگويند كه اگر تو به پدر و مادرت ظلم كنى ، عمرت كوتاه مى شود؛ يعنى ارتباطى تكوينى بين قطع صله رحم و برخى گرفتارى ها وجود دارد . نيز صدقه ، دفع بلا مى كند يا خوش برخوردى با مشترى ، به مال انسان بركت مى دهد. هم چنان كه توفيق براى ما حقيقتى است ، بركت نيز چنين است و اين ها از يك سلسله امور حقيقى پرده بر مى دارد .

۳ . روش بحث در مناسبات جامعه شناسى و حديث

آيا اين احاديث اجتماعى مى تواند به عنوان فرضيه تلقى شود كه محقق در پى آزمون آن رابطه برآيد ، مثلاً بتواند متغيرهاى ديگر را كنترل كند و بعد تأثير ظلم را در نابودى نهاد سياسى بيازمايد .
مطلب مهم اين جا اين است كه كيفيت تحقيق دينى در فقه يك گونه است و در غير معارف دينى گونه اى ديگر . در فقه ، به دليل بحث هايى كه در اصول فقه انجام مى شود ، به اين مى رسند كه خبر واحد حجت است. با اين كه مى دانند خبر واحد يقين آور نيست ، اما مى گويند از ظن هايى است كه براى ما حجت ، منجّز و معذّر است. اما در تحقيقات معارف ، آيا مى توان به خبر واحد تكيه كرد و آن را مبنا قرار داد. آيت اللّه جوادى آملى هم در تدريسشان به اين مطلب اشاره داشتند.


مناسبات جامعه شناسي و حديث
152

آقاى «بردنر» همين مسأله را بررسى كرد كه چرا جامعه شناسى با بحران روبه رو شد. او به جامعه شناسىِ جامعه شناسى پرداخت و تحليل هاى بسيار دقيقى بيان كرد كه بسيارى از آن ها صحيح است. ايشان مى گويد خيلى چيزها به عنوان علم محض به ما تحويل داده شد و ما توجه نكرديم كه اين چيزهايى كه به ما دادند ، بر يك سلسله امورِ كاملاً مبهم مبتنى بود؛ چيزهايى كه هنوز برايمان حل نشده است. يك سلسله مسائلى را مترتب نموديم و بعد خيال كرديم واقعا علم محض به ما داده شده است . جزء نخستين حرف هاى او اين است كه جامعه شناسى ، بر دو مفهوم محورى مبتنى است : جامعه و فرهنگ ، كه متأسفانه نه جامعه تعريف مشخصى دارد و نه فرهنگ. بر اين اساس ، روبه روشدن چنين علمى با بحران ، حتمى است . لفظ جامعه مكررا گفته مى شود ، در حالى كه تعريفش مشخص نيست . آيا شما تعريف واحدى از جامعه داريد؟ جامعه اگر چگونه باشد ، كلمه اى علمى خواهد بود كه داراى قانون مندى هايى است ، و اگر چه چيزهايى را از دست بدهد ، ديگر جامعه نخواهد بود؟ ما نگفتيم بحث زبان دين و هدف بعثت پيامبران ، مسأله جامعه شناسى نيست ؛ ولى اين ها جزو مبانى مبحث است . البته مسأله زبان دين و هدف بعثت ، در جاى ديگر مورد بحث قرار گرفته ، ولى ما به عنوان جامعه شناس مسلمان و روحانى ، اول بايد اين مسايل را براى خود حل كنيم .
۴ . مسأله ديگر ، هرمونتيك است . زمانى شما به عنوان جامعه شناس مسلمان ، مى خواهيد از حديثى برداشت جامعه شناسى كنيد ، ولى بلافاصله عدّه اى مى گويند كه اين برداشت شماست و قرائت ما چيز ديگرى است. اگر چنين شد ، تمام اين برداشت ها زير سؤال مى رود.
۵ . مطلب ديگر نيازمند بحث ، اين است كه اصلاً فطرت يعنى چه و آيا ما فطرت داريم يا نه؟ هرچند بزرگان نيز در اين باره بحث كرده اند، اما محقق نيز بايد خود را فارغ نداند. اگر محققى در عمق ذهنش اين گونه بينديشد كه ما ظرف خالى هستيم و جامعه پُرمان مى كند ، اين يعنى انكار فطرت كه خودش هم توجه ندارد. بالاخره ما دارايى ها و توان مندى هايى داريم يا نه؟ قائل شدن به فطرت انسان و عدم آن ، خيلى تفاوت دارد. يكى اين كه بدون فطرت ، اين مسأله طرح مى شود كه انسان ها را مى توان متفاوت پرورش داد. اين همان انديشه هاى ماركسيستى است كه براساس آن ، انسان از بنياد عوض مى شود؛ يعنى اجتماعى مى انديشد ، اجتماعى مى خواهد و اجتماعى انتخاب مى كند كه آن مقاومت هاى شديد در برابر

  • نام منبع :
    مناسبات جامعه شناسي و حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1384
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2953
صفحه از 240
پرینت  ارسال به