پيش بينى خيلى محك مهمى است براى اين كه قدرت يك تئورى نشان داده شود ـ بحث ديگرى است .
شما بگوييد من فقط مى خواهم به اين پرسش ها جواب بدهم . به جامعه شناسى و مفاهيمش مقيّد نكنيد . حديث را در همين حد نگه نداريد . ممكن است بگوييد اگر ما اين اصل را مى پذيريم ، اين قاعده درست است اين ممكن است بر چه مفروضات تئوريك مقدمى استوار باشد؛ يعنى حول و حوش اين هسته شروع مى كنيد به تنيدن اين كه فرضيه بسازيد از آن؛ از يك طرف استخراج كنيد و از يك طرف مفروضات پنهانش را بياوريد و در اين حال ، خود به خود مى توانيد به مفروضات كلى ترى براى جوامع دست پيدا بكنيد كه در خود حديث آشكار نيست و هنوز خودش را خيلى نشان نمى دهد. اما اين خود بسندگى اش مهم است كه اين جواب را خودش دارد ، خودش را مى زايد و گسترش مى دهد. شما نيامديد همين طور الحاقى و تلفيقى كار بكنيد .
استاد ، اين مطلبى كه شما عنوان مى كنيد ، با چه روشى سازگارى دارد؛ روش تفسيرى است يا تبيينى؟
نه ، بحث نظرى است؛ يعنى اين كه روش خاصى ندارد ، بلكه يك بحث استدلال نظرى است . تئورى ها كه اصلاً روشى ندارند. بله بعدا مى توانيد از آن نتيجه گيرى هاى بعدى هم بكنيد ، اما خودش ماهيتا تئوريك است .
اصلاً همين باورهاى دينى ، خودشان اجزاى نظريه شما هستند؛ البته شما آن ها را به سمت گزاره هاى عام تر كه پنهان هستند ، بسط مى دهيد؛ يعنى استلزامات منطقى شان را بيرون مى كشيد. اين جا شما با منطق سر و كار داريد ، نه مكانيزم علّى ، يعنى استلزامات منطقى. براى مثال ، فرض كنيد كه اگر كسى اين كار را كرد ، اين چنين خواهد شد. مى گويد چون اين حديث چنين حرفى را زده ، بايد فرضى را پشت خود پنهان داشته باشد كه چنين سخنى گفته است يا از اين طرف فرضيه اى استخراج كنيم و بكوشيم حلقه هاى واسطى را كه بين اين ها وجود دارد بفهميم. پس اين ها هم جزء نظريه بوده ، و همه شان بحث هاى نظرى هستند والبته اين مكانيزم علّى هم كاملاً نظرى است .
براى اثبات اين نظريه ، چه بايد بكنيم؟ آيا بايد محك تجربه را مطرح كرد؟
اگر يادتان باشد ، من در بحث چيستى علم ، بحث كردم كه نظريه مى گويد شما از واقعيت