نتيجه كلى تعريف هاى يادشده اين است كه جامعه شناسى ، مطالعه علمى زندگى اجتماعى انسان است ؛ چه در سطح خُرد و چه در سطح كلان .
۲ . حديث
از نظر لغت ، حديث به سختى گفته مى شود كه براى نسبت آن ، خارج و ما به ازايى در يكى از سه زمان (گذشته ، حال و آينده) وجود داشته باشد كه با آن مطابقت نمايد ؛ خواه نسبت ثبوتى باشد يا نست سلبى . اما مقصود از حديث در فرهنگ اسلامى ، متونى است كه حاوى سخن ، فعل و تقرير پيشوايان دينى باشد .
چون احاديث و سخنان بزرگان دين براى هدايت بشر در زندگى بيان شده اند ، طبعا حوزه معنايى وسيعى دارند وشامل روابط نسان با خدا ، انسان با انسان هاى ديگر و انسان با طبيعت مى شود ، گزاره هايى كه در احاديث اسلامى وجود دارد ، بر دو قسم است : برخى هنجارى و دستورى است كه در قالب اوامر و نواهى نمود مى يابد و قسم دوم از گزاره ها ، گزاره هاى توصيفى است كه رابطه ميان دو يا چند پديده را بيان مى كند . طبعا با توجه به تعريف يادشده ، اين گزاره ها ما به ازاى خارجى داشته كه صدق و كذب آن ها با آن امر بيرونى سنجيده مى شود .
روشن است كه نقطه محورى بحث ما در احاديث ، احاديث اجتماعى (احاديث مربوط به رابطه انسان با انسان هاى ديگر) و آن هم از نوع گزاره هاى توصيفى است . البته ممكن است از گزاره هاى دستورى و هنجارى نيز نكاتى در تفسير و توصيف پديده هاى اجتماعى به دست آيد ، ولى به هر حال مقصود اصلى ما ، احاديث اجتماعىِ توصيفى است .
۳ . مفهوم مناسبات جامعه شناسى و حديث
اين مفهوم تركيبى است ابداعى كه تاكنون سابقه نداشته و تداعى كننده نوعى مطالعه بين رشته اى است كه از دو حوزه معرفتى و از افقى ويژه ، يك مسأله و موضوع موردمطالعه قرار مى گيرد . پيش از هرگونه صادر كردن رأى و نظرى در مورد امكان برقرارى رابطه ميان اين حوزه ، بايد دقيقا مقصود از اين تركيب روشن گردد .
چند احتمال و برداشت از اين تركيب به ذهن مى آيد :