99
مناسبات جامعه شناسي و حديث

براساس عصبيت تغيير مى يابد؛ اگر بپرسيم چگونه سقوط مى كند ، مى گويد هر وقت عصبيتشان ضعيف شد ، سقوط هم مى كند؛ تاريخ را هم كه توضيح مى دهد ، باز براساس عصبيت توضيح مى دهد ، و مى بينيم كه ديگر پديده هاى اجتماعى را هم بر همان مبنا تبيين مى كند .

آيا اين نظريه ابن خلدون ، انديشه اجتماعى است يا نظريه جامعه شناسى؟

بله اين انديشه اجتماعى است. البته نمى گوييم لزوما جامعه شناسى نيست؛ چه بسا كسى مدعى شود كه اين عين جامعه شناسى است .

آقاى دكتر ، چطور مى شود كه مى توان تئورى ماركس ، مبنى بر تحليل مباحث اجتماعى بر محور اقتصاد را نظريه جامعه شناسى دانست ، ولى مثلاً نظريه ابن خلدون را نمى توان نظريه جامعه شناسى به شمار آورد . ملاك و معيار در اين دسته بندى چيست؟

همان طور كه نمى توان خيلى مرز روشنى بين انديشه اجتماعى و جامعه شناسى گذاشت ، جامعه شناسى در درون خودش هم خيلى تشتت دارد. براى مثال ، شما چطور مى توانيد تعامل گرايى را جامعه شناسى بدانيد ، در حالى كه فقط يكسرى مفروضات اوليه در باب عمل انسانى ، تعامل انسانى ، ذهن انسان ، خود و امثال آن دارد و نظريه پردازى نمى كند و اصلاً به فرضيه دادن قائل نيست . مى گويد معناى عمل آدم ها را بشناسيد و همين مقدار براى فهم رفتار اجتماعى كافى است . امّا در مورد نظريه «ميد» چه مى گوييد؛ حتى اگر اسمش را نظريه اجتماعى يا جامعه شناسى بگذاريد .
كتابى است به نام نظريه اجتماعى مدرن نوشته كرايپ كه خيلى خوب طبقه بندى كرده است . اتفاقا او همه اين نظريه هاى جامعه شناسى را به عنوان نظريه اجتماعى آورده و نگفته نظريه جامعه شناسى . پس هنوز ترديد است در اين كه جامعه شناسى به چه مى گويند ، انديشه اجتماعى به چه چيزى گفته مى شود. دليل آقاى كرايپ براى اين كه پديدارشناسى را همان جامعه شناسى بداند ، چيست؟ اگر پوزتيويست هايى كه نظريه مى دهند و از بيرون پديده را نگاه مى كنند جامعه شناس باشند ، ديگر معناى جامعه شناسى چه خواهد شد؟ هم چنين مرزش با انديشه مثلاً امام غزالى ، خواجه نصير ، ابن خلدون و ارسطو چيست؟ از اين رو ، اين ها ترجيح مى دهند كه از نظريه جامعه شناسى استفاده نكنند. كرايپ خيلى كار خوبى در نظريه ها انجام داده ، يعنى دسته بندى هاى دقيق و روشنى كرده است؛ هم نظريه هاى اجتماعى مدرن و


مناسبات جامعه شناسي و حديث
98

ندارند مثلاً وظيفه جامعه شناسى را اين مى دانند كه معناى عمل را بفهمد و فرهنگ را بشناسد و تفسير بكند يا معناكاوى بكند . اين وظايف را به عهده به اصطلاح جامعه شناس مى گذارند. اين ها خيلى اغتشاش به وجود آورده كه اصلاً منظور ما از جامعه شناسى چيست ، تا بعد بپرسيم كه آيا مى توانيم از آن استفاده كنيم يا نه؟

۲ . امكان طرح انديشه اجتماعى در احاديث

به نظر من ، مى توان با پذيرفتن بحث انديشه اجتماعى كه عام است ، به دنبال مباحث اجتماعى احاديث بود؛ يعنى مباحث اجتماعى احاديث را استخراج كرد . البته يافته هاى جامعه شناسى و بحث هاى نظرى آن ، در طبقه بندى و مقوله بندى به ما كمك مى كند؛ يعنى خاصيت تنظيم كنندگى دارد و مى گويد كه بيشتر مباحث ، حول چهار يا پنچ موضوع مطرح است؛ فرضا تغيير اجتماعى ، تحول جامعه و... . پس اين ، دستگاه مقوله بندى ماست و مى توانيم بر اين اساس ، احاديث را گروه بندى كنيم .
من خودم در درس تفكر اجتماعى در اسلام ، روى تفكر يك مسلمان بحث مى كنم . آن جا ما پانزده تا بيست سؤال از كتاب مبانى جامعه شناسى در نظر مى گيريم و مى گوييم شما وقتى كتاب انديشمندان مسلمان ، مثل خواجه نصير ، غزّالى ، يا ابن خلدون را مى خوانيد ، اين پرسش ها را از آن ها بكنيد. اين بيست سؤالى كه مسايل اساسى جامعه شناسان بوده و دغدغه هاى آنان به شمار مى آمده را بپرسيد و جواب بگيريد . ممكن است هر كس جواب متفاوتى بدهد . اين در واقع همان كاركرد طبقه كنندگى است . ما مى دانيم كه نبايد از خواجه نصير انتظار جامعه شناسى جديد داشته باشيم ، اما مى توانيم بپرسيم كه در مورد بحث اصالت فرد و جامعه چه حرفى مى زند ، در باب تغيير اجتماعى چه مى گويد يا ماهيت جامعه را چه مى داند. اين ها پرسش هايى است كه جامعه شناس كنونى هم به آن پاسخ مى دهد . البته انديشمندان اجتماعى با زبان ديگرى پاسخ مى دهند ، ولى ما مى گوييم خود خواجه نصير يا ابن خلدون ، پاسخ هايى براى اين پرسش ها دارند .
براى مثال ، در نظريه ابن خلدون ، همه پديده هاى اجتماعى در نهايت به عصبيّت برمى گردد . اين يك نظريه اجتماعى است كه اگر از آن بپرسيد تفاوت جوامع در چيست ، براساس عصبيت جواب مى دهد؛ اگر بگوييم چگونه جامعه تغيير مى كند ، مى گويد جامعه

  • نام منبع :
    مناسبات جامعه شناسي و حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1384
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2652
صفحه از 240
پرینت  ارسال به