بگوييم چون ايشان را قبول داريم ، چشم بسته كلام ايشان را قبول مى كنيم . اين مغالطه است. مستندات كلام ايشان را قبول دارى يا خود فرمايش ايشان را؟ اين كه فرمايش را چشم بسته قبول كنيم ، از طرف خود آن حضرت مردود است؛ يعنى وقتى هنوز نفهميديم منظور ايشان چيست ، بگوييم ايشان درست مى گويد. البته اگر فهميديم آقا چه مى گويد ، اين جا اگر بگوييم به چه دليل اين حرف را زد ، مى توان گفت كه دليل نمى خواهد و دليلش اين است كه ايشان گفته اند. ايمان هم اين جا معلوم مى شود كه بعد از احراز و بعد از فهميدن كلام ايشان ، اين را به عنوان قانون مى توان پذيرفت .
ممكن است اين جا لغزشى پيش بيايد كه بله بايد فهميد مقصود ائمه معصوم از روايات اجتماعى چيست ، ولى چون اين توجّه به معاريض كلام و جمع بندىِ يك برداشت است ، چكار بايد كرد كه تفسير به رأى پيش نيايد؟
كلمه «تفسير به رأى» چنان وحشتى در بين بعضى مى اندازد كه درباره آنچه مى خواهند استفاده كنند ، دچار وسواس ذهنى مى شوند كه موجب تشكيك ذهنى مى شود و جرأت پژوهش را از محقق مى گيرد . اين از نظر محققان محكوم است. تفسير به رأى ، چارچوبى دارد؛ هم چنان كه رسيدن به يقين هم داراى چارچوبى است . اين نكته نيز قابل ذكر است كه اين كه مى گويند قطع قطّاع حجت است ، در احكام فرعى است و درباره معارف چنين نيست؛ بلكه گاهى فرد به احمق بودن متصف مى شود كه چرا چنين يقين كردى. قرآن نيز برخى از اين قطع ها را اتّباع ظن مى داند ، در حالى كه او قطع دارد . گاهى به كسى مى گوييم چرا چنين فكر مى كنى ، مى گويد من قطع دارم و اين مشكل شماست كه قطع نداريد . اين جا بايد گفت اين مطلب يا از بديهيات است كه بايد ثابت شود ، يا از نظريات است ، كه شما موظفيد بر آن دليل بياوريد .
اما اين كه ما نيز شرايط و مشكلاتى براى رسيدن به نظر ائمه قرار دهيم كه طرف به طور كلى از رجوع به اين ها پشيمان شود ، درست نيست. تفسير به رأى معيارهايى دارد كه مشخص شده و به هر چيزى نمى توان برچسب تفسير به رأى زد. اگر هم كسى چنين تهمتى زد ، مى توان برهان اقامه كرد كه اگر از دو طرف صورت و ماده خلل ناپذير بود ، اين كلامْ برهانى و يقينى است .