107
مناسبات جامعه شناسي و حديث

جهان بينى دينى ، يعنى جهان بينى اى را كه دين ارائه مى كند بشناسيد كه خدايى هست ، ملائكه اى هست و آدمى هست و از بهشت بيرونش كردند و آمده روى زمين و دين اين كارها را مى كند ، تا بعد كه خدا پيغمبرى مى فرستد . در اين جا دين معنا مى يابد؛ يعنى در اين فضاى مفهومى است كه دين معنا پيدا مى كند. اگر نه ، معنا ندارد. حالا با اين مى توانيد شاخص هاى دين دارى را در اسلام بسنجيد . نمى شود يك كلمه اى گفت كه مربوط به امر قدسى است و بعد هر طور كه خواستيم ، براى خودمان شاخص بسازيم . شاخص ها را ، هم براى دين دارى و هم براى خود دين بايد ارائه كرد . هر كس ، از هر جايى و براى هر دينى نمى تواند شاخص بدهد .
اين بحث قبلى ام بود كه مى خواستم اشاره كنم كه تمام اين ها به همديگر مرتبط هستند؛ يعنى اين امضاهاى كلى را نمى شود ناديده گرفت .

۴ . انواع روابط جامعه شناسى و حديث

اما بحث دراين باره اين است كه شايد بتوان از جامعه شناسى اى كه معمولاً به عنوان جامعه شناسى دينى يا مذهبى شناخته مى شود ، استفاده كرد؛ يعنى در واقع كار الاهياتى بكنيم ، نه كار جامعه شناسى . به اين معنا كه از يافته ها و استدلال هاى جامعه شناسى ، در خدمت توجيه و توضيح آن آموزه هاى دينى كه در باب جامعه آمده ، استفاده كنيم . مثل اين كه زمانى در علم كلام از چه عرصه هايى استفاده مى كرده ، حالا از عرصه جامعه شناسى استفاده مى كنيم . پس اين چيزى است كه جاى ديگر هم انجام دادند و مى شود انجام داد و بايد پيامدهاى آن را هم سنجيد؛ يعنى اين جا يك كار كلامى انجام مى دهيد ، نه يك كار جامعه شناسى .
كار ديگر ، شبيه كارى كه آقاى اورعى در باب مسأله غيبت انجام داد ، اين است كه براى احكام و مقررات اجتماعى ، تبيين جامعه شناختى ارائه دهيم. اين يك كارى است كه ايشان براى غيبت و بعضى از موارد ديگر انجام داده كه بنده هم شنيده ام ، اما فقط همان غيبتشان را ديده ام . مثلاً چرا اسلام گفته غيبت نكنيد . ايشان در آن جا ، پيامدهاى اجتماعى غيبت را براساس نظريه جامعه شناسى توضيح داده است .
كار ديگر اين است كه عقايد دينى را جامعه شناسى كنيم؛ يعنى نوعى جامعه شناسى دينى ، كه البته فكر مى كنم اندكى از هدف شما دور خواهد بود . اين ها نكته هايى بود از انواع نسبت هايى كه مى شود بين حديث و جامعه شناسى ملاحظه كرد.


مناسبات جامعه شناسي و حديث
106

زمينه مند است. براى مثال ، كار الياده و دوركيم را اشاره كرده بودم. الياده هم بعد از مدتى كه تمام اديان را بررسى مى كند ، در نهايت مى گويد اين امور يا پديده هاى دينى ، پديده هايى مربوط به امر قدسى است. اما قدسى را چگونه مى توان فهميد؟ اين امر ، در فرهنگ معيّنى كه فرهنگ مسيحى ، يهودى يا ابراهيمى بوده، معنا داشته است؛ وگرنه در بسيارى از اديان يا اقوام كه دين هاى ديگرى داشته اند ، اصلاً قدسى بودن معنايى نداشته كه خود الياده به اين اشاره كرده است . پس اين درست كه تعريف عامى از دين ارائه مى كند و از زمينه فرهنگى مستقل است ، ولى اين نكته در آن تعريف پنهان است.
در ادامه ، استدلال كردم كه اين ها دو راه بيشتر ندارند : استقرا يا قياس . اگر بگويند قياسى جلو مى رويم كه همان حرف كوهن و لاكاتوش است؛ يعنى مفروضاتى را در نظر مى گيرند و تعريفاتشان را از آن جا بيرون مى كشند كه از يك فرهنگ و پيش زمينه فرهنگى است . اگر هم بگويند استقرايى بحث مى كنيم ، براى اين كه پديده هاى دينى را استقرا بكنند ، بايد چيزهايى داشته باشند تا بعد استقرايش كنند. پس باز هم آن پيش زمينه دينى و فرهنگى شان براى اين كه چه چيزى را دينى بدانند ، در استقرايشان مداخله داشته است. در نتيجه نمى توانيم بگوييم اين تعريف هايمان از دين ، عام است . اين ها زمينه مند ، و در واقع نشانه فرهنگ يا فرهنگ هاى معيّن خواهد بود . خب حالا اين در باب خود علم شناسى و بحث پارادايم و نسبيتى كه اين ها مطرح كردند ، امر ساده اى نيست كه به اصطلاح به صورت معتدل از آن بگذرد و راحت تمامش كند . بحث دوم من هم اين بود كه بايد اين قضيه را حل كرد و بعد جلو رفت.
ما نمى توانيم دين را بدون وصل كردن به زمينه فرهنگى اش تعريف كنيم . اين ها هم كه كوشيدند تعريفى از دين ارائه بدهند بدون زمينه دينى و بدون اين كه اشاره بكنند كه از كجا گرفته اند ، به دليل اين بوده كه براى اين ويژگى ، شناختى قائل نبودند . بعد از كانت اين ها زير سؤال رفته و كسى به آن توجه نمى كند. در حالى كه اگر ما بپذيريم دين خودش يك جهان بينى است كه هم وجه شناختى و هم وجه ارزشى و بايد و نبايدى دارد ، چرا از شناخت خود دين شروع نكنيم؟ پس دين را تعريف كنيم و آن وقت نتيجه بگيريم كه هر دينى را بايد بر مبناى خودش تعريف كرد .
شما نمى توانيد دين را در اسلام تعريف و برايش شاخص سازى بكنيد ، جز اين كه ببينيد اصلاً خود اسلام دين را چه مى داند . براى اين كه بدانيد كه دين در اسلام چيست، بايد اين

  • نام منبع :
    مناسبات جامعه شناسي و حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1384
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2728
صفحه از 240
پرینت  ارسال به