هم كلاسيك ها را . اصلاً كسى هابرمارس را جامعه شناس نمى داند ، ولى او يك نظريه پرداز اجتماعى است .
برگرديم به بحث رابطه حديث و جامعه شناسى. بعضى ها بحثشان اين است كه نظريه هاى اجتماعى ، در پاسخ به پرسش هايى شكل گرفته است . براى مثال ، كارهايى در مورد دوركيم و ماركس و... شده كه همواره در پى اين است كه اين بزرگان ، مسأله شان چه بوده كه شروع كردند به انديشيدن و نظريه پردازى. ما هم مى توانيم ده تا پانزده سؤال از محورهاى عمده اى كه الآن در مباحث اجتماعى ، جامعه شناسى و حتى جامعه شناسى محض است فهرست كنيم ، بعد ببينيم بر آن مبنا ، احاديث در مورد اين ها چه جوابى داده اند و آن ها را تطبيق كنيم و ببينيم به كدام يك از آن ها جواب مى دهند ، به كدام يك جواب نمى دهند ، و جواب هايشان چيست . اين كار ، اصالت آن چارچوب فكرى يا چارچوب اعتقادى را به هم نمى زند .
پس ما وقتى نظريه ابن خلدون را مى آوريم ، نمى گوييم كه حرف هايش مثلاً با جامعه شناسان ديگر تطبيق مى كند يا نمى كند. خودش اصالتا يك نظريه است ، حالا يك جايى صدق مى كند و يك جايى هم صدق نمى كند. حتى ابن خلدون خيلى جاها براى نظريه هايش شواهد آورده است؛ بنابراين ، يك نظريه است. بعضى ها حتى نظريه ارسطو را هم يك نظريه اجتماعى مى دانند. كاربرد نظريه اى كه ارسطو در باب انقلاب آورده ، از اين نظريه هاى جديد كمتر نيست. اگر كتاب سياست را خوانده باشيد ، ارسطو دقيقا به بحث هاى عدم تعادل ، بحث عدالت و مانند آن پرداخته و خيلى دقيق جوامع را طبقه بندى كرده است و به تمام پرسش هايى كه الآن يك جامعه شناس در مقابل خود دارد ، جواب مى دهد؛ البته با چارچوب تئوريك خودش . به نظر من ، اين نخستين كارى است كه مى شود در اين زمينه كرد؛ يعنى ما از اين مقولات فقط به عنوان طبقه بندى استفاده بكنيم ، اما در پى اين نباشيم كه لزوما تطبيق بدهيم يا نه؛ فقط پرسش ها و آن چارچوب مقوله بندى مان را از آن جا بگيريم .
۳ . امكان مقايسه ميان انديشه هاى برگرفته از احاديث و نظريات جامعه شناسان
آيا امكان مقايسه ميان پاسخ هاى احاديث و پاسخ هاى جامعه شناسان وجود دارد؟
بله ، بعد از استخراج پاسخ ها، امكان مقايسه هست. اگر شما نظرات كوهن و و لاكاتوش را بپذيريد كه وقتى افراد در درون يك پارادايم عمل مى كنند ، پرسش ها ، پاسخ ها و روش شناسى