مفهومی، مفهوم انتزاعی از یک مفهوم حسی گسترش مییابد و به همین ترتیب یعنی بر اساس استعارههای مفهومی، مقولهبندی صورت میگیرد. بنابراین برای مقولهبندی باید دو اتفاق رخ دهد: یکی شناخت اولیه از خود مفهوم و دوم شناخت اولیه از ارتباط مفهوم با مفاهیم دیگر. با این مقدمه الگوهای شناختی آرمانی در ابعاد وجودی انسان در قرآن را شرح میدهیم.
ریشه حسی قلب فرابدنی، قلب صنوبری است. به بیان دیگر قلبی که قرآن آن را به عنوان قلب فرابدنی انسان در نظر میگیرد و اموری را به آن انتساب میدهد، استعاره یا مجازی از قلب بدنی انسان است. حال پرسش این است که اگر قصد داشته باشیم قلب فرابدنی را بشناسیم، چگونه باید عمل کنیم؟ در استعارههای مفهومی از قلمرو مقصد به قلمرو مبدأ نگاشتهایی برقرار میکنیم. بنابراین زمانی که قلمرو مبدأ یک امر حسی باشد، لازم است ویژگیهای آن را به حوزه مقصد نگاشت دهیم. پس در برقراری نگاشت میان قلب فرابدنی و قلب صنوبری، ابتدا لازم است ویژگیهای قلب بدنی را بشناسیم. برخی از این ویژگیها به قرار زیرند:
وظیفه قلب در بدن خونرسانی است؛
تپش و حیات قلب، مایه حیات بدن و انسان است.
بر اساس اصل پنهانسازی و برجستهسازی - که از اصول استعارههای مفهومی هستند - در برقراری نگاشت میان قلمرو حسی و قلمرو معنوی، ویژگیهایی که متخصصان و دانشمندان میشناسند، اساس قرار نمیگیرد؛ بلکه ویژگیهای شناختهشده در عرف عام را به قلمرو مقصد انتقال میدهیم. بنابراین خونرسانی و حیاتبخشی مورد توجه قرار میگیرند.
واژه دیگر در امور فرابدنی انسان، روح است. ریشه حسی روح، ریح