299
معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی

می‏گردد. از سوی دیگر ابهام موجود در معنای واژگان نسبی است. هر چند این واژگان از امور انتزاعی یا فرامادی باشند، اما درجه ابهام در آنها متفاوت است. در برخی ابهام بیشتری وجود دارد و برخی دیگر ابهام کمتری دارند. بنابراین می‏توان موردی را که از ابهام معنایی کم‏تری برخوردار است مقوله پایه دانست.

اصل دوم این است که عالم به عنوان یک کل مرتبط به هم دارای سازمان است. اشیا به یکدیگر شبیه‏اند. بر اساس شباهت‏های موجود می‏توان مقوله پایه را تشکیل داد:۱

جهان پیرامون ساختار هم‏بسته‏ای دارد. به عنوان نمونه این واقعیت را در جهان مشاهده می‏کنیم که در موجودات بال با پر و پوست با توانایی تنفس در زیر آب همراه است. بر طبق اصل ساختار مدرک جهان آدمیان در شکل دادن به مقولات به این ساختار هم‏بسته توجه می‏کنند. این دو اصل موجب پیدایش مقوله‏بندی بشر می‏شوند..... اصل صرفه‏جویی شناختی با سطح جزئیات یا سطح جامعیت مقولات ارتباط دارند؛ ولی اصل ساختار هم‏بسته‏ای با ساختار پیش‏نمونه‏ای مقولات شکل گرفته ارتباط دارد.۲

این به معنای آن است که وقتی می‏خواهیم مقوله‏بندی کنیم، ابتدا از اینکه جهان ساختاری شبیه هم دارد آغاز می‏کنیم؛ یعنی چیزهای شبیه هم را در سطح مقوله پایه شکل می‏دهیم. پس از آن می‏گوییم این مقوله با چه چیزهای دیگر شبیه است که سطح فرا دست شکل می‏گیرد؟ سپس مقولاتی را که با یکدیگر شبیه‏اند ریزتر و خاص‏تر می‏گردانیم. هر مقدار که آن جزئی‏تر و خاص‏تر شود شناخت ما دقیق‏تر و پیچیده‏تر می‏شود.

1.. Cognitive Linguistics: An Introduction, p. ۲۵۵.

2.. قائمی‎نیا، معناشناسی شناختی قرآن، ص۲۷۸.


معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی
298

یا فیزیکی که از آن تجربه دیداری داشته باشیم نیست. حال این بعد آیا یک مقوله پایه است یا مقوله فرادست و یا فرودست؟ در این باره می‏گوییم ما یک انسان داریم که دو بعد دارد: روح انسان و بدن انسان.

انسان دو بعد دارد: بعد بدنی و بعد فرابدنی. بعد بدنی انسان هم‏عرض بعد فرابدنی اوست. بدن حسی و محسوس است؛ اما رفتارهایی داریم که بدنی نیستند. بنابراین انسان مقوله پایه است و روح و بدن انسان مقولات فرودست آن هستند. بنابراین مقوله پایه مقوله‏ای نیست که ما قصد داریم بر روی آن مطالعه کنیم. بلکه مقوله پایه مقوله‏ای است که ویژگی‏های مزبور را داشته باشد؛ هرچند از امور انتزاعی یا معنوی باشد. مشکل دیگر در سطوح مقوله‏بندی این است که ما نسبت به امور مادی و حسی دارای شناخت نسبی هستیم. بنابراین می‏دانیم که صندلی برای مثال یک مقوله پایه است؛ چراکه ویژگی‏های صندلی را می‏شناسیم؛ ولی چنین شناختی درباره امور انتزاعی و فرامادی نداریم. برای مثال در مقوله‏بندی مراتب معرفت ما ویژگی‏های مراتبی نظیر علم، ظن، یقین و اطمینان را نمی‏شناسیم تا ببینیم کدام‏یک از این مراتب مقوله پایه هستند و کدام فرادست و کدام‏یک فرودست. پس معیار دسته‏بندی ما چیست؟ زبان‏شناسان شناختی برای رفع این مشکل دو معیار معرفی کرده‏اند: ۱. اصل صرفه‏جویی شناختی، ۲. جهان یک کل سامان‌مند است.

اصل اقتصاد شناختی۱ می‏گوید انسان در مقوله‏بندی می‏خواهد در کم‏ترین زمان و با کم‏ترین هزینه مقولات را شناسایی کند.۲ حال با توجه به این اصل می‏توان این پرسش را مطرح کرد که در کدام یک از مقولات این اصل تأمین

1.. Principle of cognitive economy

2.. Evans and Green, Cognitive Linguistics: An Introduction, p. ۲۵۵.

  • نام منبع :
    معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد رکّعی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1399
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2166
صفحه از 369
پرینت  ارسال به