85
معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی

همواره از حس آغاز می‏شود، هرگز به این معنا نیست که تنها شناخت، شناخت حسی است. همه ما به صورت وجدانی درمی‏یابیم که هیچ درک شفاف و غیر بدن‏مندی از امور مجرد و غیبی نداریم.

قرائت دوم: قرائت غیر فیزیکالیستی

از آنچه معناشناسان شناختی به عنوان ابتنای معارف بشری بر تجربیات سخن گفته‏اند، می‏توان قرائت غیرفیزیکالیستی نیز ارائه کرد. به این ترتیب که می‏توان امور پیش‏مفهومی را به دو معنا بازگرداند. یکی تجربیات حسی که شامل تجربه‏های درونی و بیرونی انسان است. این گروه از تجربیات شامل تجربیاتی می‏شود که انسان از محیط پیرامون وبدن به دست می‏آورد و همچنین تجربه‏های غیرحسی شامل تجربه‏های درونی، احساسی و انفعالی انسان را در برمی‏گیرد. دسته دوم تجربیاتی هستند که تمامی معارف پیشینی انسان که در او به ودیعه نهاده شده را نیز دربرمی‏گیرد. به بیان دیگر معارف پیشینی انسان سه دسته‏اند: دسته اول معارفی هستند که انسان از طریق حواس درونی و بیرونی خود به آنها دست می‏یابد. دسته دوم معارفی هستند که در یک بسته معرفتی وجودی در وجود انسان و مشخصاً عقل قرار گرفته‏اند و دسته سوم معارفی را شامل می‏شوند که - بر پایه آیات قرآن و روایات - انسان در عوالم پیشین تجربه کرده است که این معارف در این دنیا دیگر تجربه نمی‏شوند و فقط انسان از آنها بهره می‏برد؛ اما این نکته قابل تأمل است که معارف مفهومی – انتزاعی انسان در هر دو قرائت بر معارف پیش‏مفهومی مبتنی‏اند.

معناشناسی شناختی و دیدگاه پوزیتیویستی

آیا با ارجاع معارف مفهومی نظیر هدایت و ضلالت، ایمان و اخلاص به امور تجربی همان دیدگاه پوزیتویستی که بر اساس آن مفاهیم دینی و اخلاقی را


معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی
84

میان این اقسام، دانشمندان علوم بلاغت تشبیه محسوس به معقول را جایز نمی‏شمارند و دلیل آن را توقف علم عقلی بر حواس و منتهی شدن علوم عقلی بر علم حسی دانسته‏اند. حتی برخی تصریح کرده‏اند که اگر حس در انسان وجود نداشته باشد انسان هیچ علمی نخواهد یافت.۱ البته این ادعا به معنای فیزیکالیستی بودن شناخت نخواهد بود؛ زیرا آنچه در معناشناسی شناختی بر آن تأکید می‏شود این است که انسان تمامی شناخت‏های انتزاعی و غیرحسی خود را از طریق ارجاع بر امور حسی درک می‏کند نه اینکه هیچ دریافت انتزاعی و مجردی ندارد و تنها امور حسی را درک می‏کند.

مبتنی بودن ادراکات عقلی با وصف کلی بودن آن و ادراک خیالی با وصف جزئیت بر ادراکات حسی نظیر همان ادعایی است که معناشناسان شناختی نظریات خود را بر پایه آن بنا نهاده‏اند. اصولی نظیر بدن‏مندی نیز هرگز ادعا نمی‏کنند که تنها منبع معرفت بشری تجربه بدنی است. بدن‏مندی اصلی شناختی است که بر نقش تجارب بدنی در فهم تأکید می‏کند و نشان می‏دهد انسان چگونه فضاهای انتزاعی، کلی، مجرد و معنوی را می‏فهمد؟ بنا بر اصل بدن‏مندی ما با تجارب بدنی و به تدریج به فهم فضاهای مجرد و انتزاعی دست می‏یابیم و در همان حال می‏دانیم که آنها فضاهای انتزاعی و مجردند. برای مثال نسبت خدا با موجودات را در قالب روابط مکانی بالا - پایین درک می‏کنیم که از تجربه بدنی ما سرچشمه می‏گیرد؛ اما در عین حال هم می‏دانیم خدا جسمانی نیست و رابطه مکانی با موجودات ندارد.۲ اینکه حرکت در شناخت

1.. برای مطالعه بیشتر ر.ک: تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۴۳۶-۴۳۷.

2.برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: قائمی‎نیا، «ضرورت کاربست زبان‎شناسی شناختی در فهم قرآن و دستاوردهای آن»، ذهن، ش ۷۵، ص۱۵.

  • نام منبع :
    معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد رکّعی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1399
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2167
صفحه از 369
پرینت  ارسال به