41
کلام شیعه در پژوهش‌های غربی - دفتر دوم

محدود‌‌یت قدرت را ردّ می‌‌کند. [به اعتقاد او] از آن‌جا که وجود و عدم به طور یکسان به ممکن‌الوجود تعلق می‌‌گیرند، فاعل قادر می‌تواند به یک اندازه، هم علت وجود و هم علت عدم شیء باشد.

حلّی، با قبول تمایز فلسفی بین وجود یک ماده به عنوان صورت ذهنی (وجود ذهنی) که با وجودش در عالم واقع مرتبط نیست و بین حدوث واقعی شیء در جهان خارج (وجود خارجی)، توانست از بحث دامنه‌‌دار متکلمان پیرامون چگونگی امکان سخن گفتن از معدوم اجتناب کند.

وانگهی حلّی، تصور ابن سینا از ذات (ماهیت) و بودن (وجود) را پذیرفت، و معتقد بود که ماهیت و وجود خدا یکی هستند. وی در رابطه با سایر موجودات غیر از خدا، ما‌هیّت را مفاهیمی می‌داند که نه موجودند و نه معدوم‌‌. هنگامی که وجود به آنها تعلق می‌‌گیرد مصادیقی از ما‌هیّت در عالم خارج حادث می‌‌شوند.

حلّی، برخلاف نحوه کاربرد مفهوم فلسفی جوهر توسط نصیرالدین طوسی در تجرید العقاید، این مفهوم را به عنوان جوهری که در موضوع محقق می‌شود (موجود لا فی موضوع) و به عنوان عرض (عرض، مفردِ أعراض) که در موضوع محقق می‌شود (موجود فی موضوع) تصور نمی‌کند؛ بلکه جوهر را، به شیوه سنتی کلامی، جزء لایتجزی می‌داند که فضا اشغال کرده (متحیّز) و قابل تقسیم نمی‌‌باشد، و متناسب با آن عَرَض را جزء لایتجزی برای چیزی تعریف می‌کند که فضا اشغال می‌کند (حالّ فی المتحیّز). از میان اعراض، او عرض‌هایی را برمی‌شمرد که به طور سنتی متکلمان می‌‌پذیرفتند، و البته نابودی (فناء) و ترکیب (تألیف) را به خاطر دلایل پیش‌گفته، استثنا می‌کند.

به هر حال، علی رغم این رویکرد کلامی سنتی، در دیدگاه حلّی نسبت به اجزای لایتجزی و اعراض جزئیاتی وجود دارد که وی در مورد آنها هرگز تحت تأثیر دیدگاه‌‌های فلاسفه قرار نگرفته است. این موضوع را به کمک چند مثال نشان


کلام شیعه در پژوهش‌های غربی - دفتر دوم
40

نمونه‌‌های منتخب ذیل، که قرار نیست تمامی جنبه‌‌هایی را پوشش دهد که حلّی در خصوص آنها نظریات فلسفی را به کار گرفته، عمدتاً مبتنی بر اثر متقدم وی یعنی کتاب مناهج الیقین و اثر نسبتاً متأخر وی یعنی کتاب نهج المسترشدین می‌‌باشند.

حلّی تقسیم‌‌بندی فلسفی مواد به ضرورری (واجب)، محتمل (ممکن) و محال (ممتنع) را جایگزین تقسیم‌‌بندی کلامی کرد، که ازلی (قدیم) و مخلوق زمان‌مند (حادث) را از هم متمایز می‌‌کند. بر این اساس خداوند در نظر او ضرورتاً موجود (واجب الوجود) است؛ یعنی کسی که به معنای دقیق کلمه به خودی خود ضروری (واجب لذاته) است، در حالی که هر چیزی غیر از او به خودی خود محتمل (ممکن لذاته) است که به سبب یک چیز دیگر، ضروری یا محال (واجب لِغیره؛ ممتنع لِغیره) می‌‌گردد. این تقسیم او را به مخالفت با معتزلیان اولیه در خصوص شماری از نظریاتشان سوق داد. مکتب بصره بر آن بود که جسم، تنها برای وقوع (حدوث) خود به مؤثر نیاز دارد و به محض به وجود آمدن، بدون نیاز به مؤثر خود، وجودش استمرار می‌یابد. اما حلّی  [با این نظر] مخالف بود؛  [زیرا به اعتقاد وی] چون جسم، مانند هر چیز دیگری به جز خدا، ممکن بالذات بوده و به واسطه علتی غیر از خودش واجب می‌‌شود، پس حدوث یک جسم، خصلت اساسی ممکن بالذات بودن آن را تغییر نمی‌‌دهد. بنابراین وجودِ مستمر آن جسم - که به عنوان حالتی تعریف می‌‌شود که وجود جسم در آن به واسطه علتی غیر از خودش، یعنی مؤثرش، واجب می‌‌شود (واجب لِغیره) - مانند حدوث اولیه آن، نیازمند مؤثر است.

علاوه بر این، متکلمان غالباً نمی‌پذیرند که یک فاعل، از جمله خدا ممکن است اشیاء را معدوم کند. به عقیده ایشان، قدرت، بر حسب تعریف، تنها با تولید (ایجاد) اشیاء ارتباط دارد. بنابراین نابودی یک شیء، تنها از طریق ایجاد ضد آن انجام می‌‌شود که شیء مورد نظر نهایتاً به سبب آن از بین می‌‌رود. [اما] حلّی این

  • نام منبع :
    کلام شیعه در پژوهش‌های غربی - دفتر دوم
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1399
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 753
صفحه از 302
پرینت  ارسال به