اختیار انسان باشد؛ از اینرو، به اكتسابی بودن همه معارف بشری، حتی معارف به دست آمده از حواس، معتقد بود. در نسل بعدی معتزلیان، گروهی موسوم به اصحاب المعارف با همان معیار معرفت اضطراری بِشر بنمعتمر، دیدگاهی كاملاً متضاد با او داشتند و همه معارف را اضطراری (غیر اختیاری) میدانستند. در طبقه بعدی اعتزال، با آنكه ردپای همه دیدگاههای شیوخ معتزلی دیده میشود، شیخ بصریها (ابوعلی) و شیخ بغدادیها (ابوالقاسم) اصحاب معارف را بهجد انكار كردند. در نسلهای بعد (ابوهاشم، ابوعبداللّه و عبدالجبار) همان رویكرد ابوعلی جبایی را ادامه دادند و تقویت كردند، به طوری كه در بین شاگردان قاضی و شاگردان آنان، مانند ملاحمی خوارزمی، بهرغم وجود پارهای از اختلافها، همان مبانی نظّام و انكار معرفتاللّه اضطراری و ایرادهای ابوعلی بر جاحظ تكرار شد.۱
مهمترین مسئلهای که بر موضوع معرفت اضطراری مبتنی میشود، این است كه نظر و استدلال در حوزه دین واجب است یا واجب نیست؟ آیا میتوانیم بگوییم اولین تکلیف انسان این است که اعتقادات را کسب کند؟ معتزله بر این باور بودند که چون معرفت ما در گرو نظر و اکتساب است، انسان در اولین قدم مکلف است که بیندیشد و به دنبال معرفت برود. در جبهه مقابل معتزله، اهل حدیث میگفتند كه حصول معرفت انسانها درگرو نظر، برهان و استدلال نیست.۲
زمان طرح نخستین این مسئله در امامیه پیدا نیست، ولی تتبع در تاریخ کلام شیعه مینمایاند که این مسئله دستکم از زمان امام باقر علیه السلام شروع شده است. وجود چند روایت از آن حضرت در مورد معرفت فطری۳ و ضروری بودن تعلیم