کرده باشد. محال است خداوند قبل از تقدیر و اراده به آن شیء علم داشته باشد. این استحاله از جهت علم خداوند نیست، بلکه به دلیل موجود نبودن شیء است. شیء زمانی شیء میشود و از نیستی محض بیرون میآید که به مرحله اراده و تقدیر رسیده باشد.۱ زراره و اصحابش و تمام معتقدان به اینکه علم خداوند قبل از خلقت به اشیا تعلق نمیگیرد، باید روشن سازند که خداوند قبل از خلقت اشیا به آنها جاهل است یا نه. تبیین این مسئله به روشنی در دیدگاه مؤمنالطاق دیده میشود.
دیدگاه ششم، کلام هشام و اصحاب او است. آنان معتقدند که محال است خداوند متعال از ازل به وجود خارجی اشیا علم داشته باشد. خداوند در ابتدا به اشیا علم ندارد و سپس علم پیدا میکند. خداوند با یک علم، به اشیا علم پیدا میکند و آن علم، صفت خداوند است.۲
این قول با زراره و اصحابش از این منظر همنوا است که خداوند بعد از خلقت صفت علم، عالم به اشیا میشود و قبل از خلقت آن به وجود خارجی اشیا علم ندارد؛ اما این قول، مانند دیدگاه زراره و اصحابش، متعرض مسئله علم ذاتی خداوند به اشیا قبل از خلقتشان نشده است.
قائلان به دیدگاه هفتم، برخلاف مؤمنالطاق، میگویند كه خداوند متعال علم ذاتی و نفسی ندارد. آنان معتقدند خداوند متعال به چیزی علم ندارد، مگر اینکه آن شیء را ایجاد کرده باشد؛ منظور آنان از ایجاد شیء، اراده کردن آن شیء است.۳
به عبارت دیگر، تا خداوند شیئی را ایجاد نکند، علم به آن شیء بیمعنا است. تفاوت این قول با قول زراره این است كه در دیدگاه زراره درباره رد یا اثبات علم ذاتی خداوند به اشیا قبل از خلقتشان صحبتی نشده بود. باید افزود روایاتی از زراره نقل