ما مربوط مى شود ، مقايسه اجتماعى با موضوعيت امور مادّى است .
اگر از مقايسه صعودى در امور مادّى استفاده شود ، سطح رضايت از زندگى كاهش مى يابد كه مى توان آن را «مقايسه كاهنده» ناميد . اگر از مقايسه نزولى استفاده شود ، سطح رضايت از زندگى افزايش مى يابد كه «مقايسه افزاينده» ناميده مى شود .
مهارت مقايسه كردن
از آنچه گفتيم روشن مى شود مقايسه اجتماعى ، شمشير دو لبه اى است كه هم مى تواند «آرامش» ببخشد و هم مى تواند «اضطراب» توليد كند ؛ هم مى تواند موجب «اميد» شود و هم موجب «نااميدى» ؛ هم مى تواند سبب «پويايى» شود و هم سبب «ايستايى» و سرانجام ، هم مى تواند موجب رضايت از زندگى گردد و هم موجب نارضايتى . بنا بر اين ، نمى توان از كنار آن ساده گذشت . اين جا مسئله ديگرى رخ مى نمايد و آن ، «مهارت مقايسه كردن» است . سؤال اين است كه: ما بايد تابع مقايسه هايمان باشيم يا مقايسه ها بايد تابع ما باشند؟ آيا بايد فرايند مقايسه كردن را آزاد و بدون برنامه گذاشت و تبعات آن را پذيرفت و يا بايد آن را تحت كنترل و مديريت درآورد و از پيامدهاى مثبت آن بهره برد؟
مقايسه كردن، خارج از اختيار ما نيست. ما مى توانيم بر فرايند مقايسه كردن ، «تأثير گذار» باشيم و آن را «مديريت» كنيم. بنابراين ، با توجّه به حساسيت موضوع ، به دست آوردن مهارت براى مقايسه اجتماعى ، يك ضرورت اجتناب ناپذير است . بايد كاربرد هر مقايسه را به درستى شناخت و آن را در جاى خود به كار برد و از استفاده نابه جاى آن ، خوددارى كرد ، تا سطح رضايت از زندگى افزايش يابد و زندگى ، قرين موفقيت گردد و بشر از زندگى خود لذّت ببرد.