29
هنر رضايت از زندگي

مسئله معنا چند حالت پيدا مى كند . يكى «فقدان معنا» است . اين حالت، مخصوص كسانى است كه از آغاز ، معنايى براى حيات نمى يابند و زندگى را هيچ و پوچ مى دانند .
حالت دوم ، «ناتمام بودن معنا» است . اين وضعيت ، مخصوص كسانى است كه معنايى براى زندگى در نظر داشته اند ؛ اما وقتى به آن مى رسند ، آن را بى ارزش تر از آن مى بينند كه به خاطرش زندگى كنند . آنچه مى خواهد فلسفه زندگى را توجيه كند ، بايد فراتر از زندگى و ارزشمندتر از آن باشد . در غير اين صورت، پديده «زيان ديدگى» كه در ادبيات دين از آن به عنوان «خُسران» ياد مى شود ، رخ مى دهد .
دنيا مقطعى از زندگى است كه به لحاظ زمانى ، بخش ناچيزى از حيات انسانى را تشكيل مى دهد . به لحاظ ارزش نيز دنيا و هر آنچه در آن است ، ناچيز است .
خداوند متعال ، دنيا را ناچيزتر از آن مى داند كه هدف تلاش هاى انسان باشد .
«قُلْ مَتَـعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْأَخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى. ۱ بگو كالاى دنيا اندك است و آخرت براى آنان كه تقوا پيشه كنند بهتر است» .
كسانى كه معناى زندگى شان دنياست ، با كسب دنيا خشنود مى شوند؛ همانند كودكى كه با دانه اى شكلات ، از شادى در پوست خود نمى گنجد . قرآن كريم درباره اين گروه مى فرمايد:
«وَ فَرِحُواْ بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا فِى الْأَخِرَةِ إِلَا مَتَـعٌ. ۲ آنان به زندگى دنيا خشنودند و حال آن كه زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت ، جز كالايى اندك نيست» .

1.سوره نساء ، آيه ۷۷.

2.سوره رعد ، آيه ۲۶ و نيز ، ر . ك : نهج البلاغة ، خطبه ۱۱۳ ؛ غررالحكم ، ح۲۶۱۰.


هنر رضايت از زندگي
28

خوش بخت شدن، ديكته مى كند ، انجام داده بودم ، اما هيچ دليلى براى ادامه زندگى نمى يافتم ... .
هرچند تمام كارهايى را كه جامعه براى خوش بخت شدن ديكته مى كند ، انجام داده بودم ، اما هيچ دليلى براى ادامه زندگى نمى يافتم . نمى دانستم چرا زنده ام و چرا زنده بودنم مى تواند مهم باشد . زندگى هيچ معنايى برايم نداشت . اين بحران شك و پريشانى ، كم كم به تمامى جنبه هاى زندگى ام كشيده شد .
با خود فكر مى كردم ، آيا به راستى زندگى كاملاً نسبى است؟ آيا همه اش همين است؟ پنجاه ـ هشتاد سالى از خوشى ها و ناخوشى هاى زودگذر[ استفاده كردن ] ، كار كردن ، خوابيدن ، خوردن ، لذّت بردن از خوشى هاى زمينى و همين ، و بعد انگار نه انگار كه روزى زنده بوده اى؟! اگر چنين است پس اصلاً چرا بايد زندگى كرد؟ چرا خودكشى نكرد و به همه اينها خاتمه نداد؟ چرا بايد براى زندگى بى هدف ، تلاش بيهوده كرد؟ چرا بايد خوب بود؟ چرا بايد به فكر سلامتى بود؟ اگر قرار باشد كه دير يا زود همه چيز با رود زندگى شسته و برده شود ، اصلاً چرا بايد تلاش كرد؟
هرچه مى گذشت ، همه چيز بيشتر غير قابل تحمّل مى شد و مرا به اين نتيجه مى رساند كه زندگى به راستى ارزش زيستن ندارد . ۱
اين ، نشان دهنده نقش مؤثر معنا در نشاط و شادابى زندگى است . آلپورت مى گويد:
امروزه در اروپا روان شناسان و روان پزشكان ، آشكارا از فرويد (كه ناكامى جنسى را علت ناراحتى هاى روانى مى داند) ، روى برگردانده اند و به «هستى درمانى» روى آورده اند كه مكتب «معنا درمانى» يكى از آنهاست. ۲

1.روان شناسى شادى ، ص۱۳ .

2.انسان در جستجوى معنا ، ص۴ .

  • نام منبع :
    هنر رضايت از زندگي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    rl
    تاریخ انتشار :
    02/01/1387
    نوبت چاپ :
    h,g
تعداد بازدید : 2753
صفحه از 188
پرینت  ارسال به