رضايت از زندگى يك احساس درونى است و هر چند، منقطع از دنياى خارج و واقعيت هاى بيرونى نيست و مى تواند تحت تأثير آنها باشد ، اما وابسته به آن نيز نيست و اين امكان وجود دارد كه در بدترين شرايط نيز بتوان از زندگى، احساس رضايت داشت . امّا سؤال اين است كه: سرچشمه احساسات انسان كجاست؟ و چه چيزهايى در شكل گيرى احساس نقش دارند؟
آن گونه كه مى انديشيم ، احساس مى كنيم
احساس ، ناشى از تفكر انسان است . احساسات و عواطف ما آن گونه شكل مى گيرند كه مى انديشيم . همه احساسات منفى و مثبت، نتيجه مستقيم افكارند . بدون داشتن افكار غمگينانه نمى توان احساس غم كرد ، يا بدون داشتن افكار خشمگينانه نمى توان احساس خشم كرد، بدون داشتن افكار حاسدانه نمى توان احساس حسادت كرد و بدون داشتن افكار افسرده ، نمى توان احساس افسردگى كرد. ۱ قرن ها قبل ، اپيكور، فيلسوف يونان باستان گفت كه: «نگرش و برداشت انسان ها از رويدادها بسى مهم تر و تعيين كننده تر از خود رويدادها هستند». ۲
دكتر ديويد بُرنْز چنين تصريح مى كند كه :
اگر مى خواهيد از روحيه بد نجات يابيد ، بايد قبل از هر چيز بدانيد هر احساس منفى، ناشى از انديشه منفىِ بخصوصى است . اندوه و افسردگى ، ناشى از تفكر از دست دادن و باختن هستند. ۳
اگر احساسات ما آن گونه شكل مى گيرند كه مى انديشيم ، مى توان به راحتى نتيجه گرفت كه احساس رضامندى يا نارضايتى اززندگى ، ريشه در