اصولاً پيش از دوران جديد ، ما دو حوزه حكمت داشتيم : حوزه حكمت نظرى و حوزه حكمت عملى. حوزه حكمت عملى ، در عين حال كه معرفت شناسانه بود و نگاه كانت به آن وجود نداشت ، حوزه اى متفاوت از حكمت نظرى بود. مشكل آن جا ايجاد شد كه جامعه شناسى گفت ما مى خواهيم به حوزه حكمت نظرى بياييم و از حوزه حكمت عملى خارج شويم. الان دوباره برگشتى براى اين ها حاصل شده است.
خلاصه ، نتيجه نهايى اين است كه نه تنها به لحاظ معرفت شناسانه نمى توانيم جلو چنين امكانى را بگيريم ، بلكه اصلاً به واقعيتى تبديل شده است. از اين به بعد ، صحبت از امكان اين نيست. براى نمونه ، بعضى افراد در حوزه جامعه شناسى اسلامى ، با يك بيان خيلى تجريدى ، علوم اسلامى را دسته بندى كردند و طرح جامعه شناسى اسلامى را به انجمن جامعه شناسى آمريكا فرستادند و در همايش سالانه آن طرح را رد نكردند. اين خيلى مهم است. اين امكان به لحاظ معرفت شناسانه مبانى مشخّصى دارد كه البته در مبانى آن هم مى توان بحث كرد .
۵ . مقصود از جامعه شناسى دينى
نكته اين است كه ما بايد مقدارى تأمّل كنيم كه منظورمان از جامعه شناسىِ مبتنى بر ديانت چيست؟ بهترين تعبير اين است كه بگويم «جامعه شناسى غيرسكولار» يا حتّى اسمش را بگذاريم «جامعه شناسى واقع گرايانه» . البته هر چه تعبيرهاى گوناگون بياوريم ، مطلب متفاوت تر مى شود. جامعه شناسى واقع گرايانه ، خيلى معنادارتر است و راحت تر مى توان آن را پذيرفت؛ ولى وقتى از جامعه شناسى مبتنى بر دين صحبت كنيم ، ممكن است مقدارى تناقض نما شود ، به دليل اين كه جامعه شناسى ، طبق قاعده ، ماهيت سكولار دارد؛ يعنى جنبه هاى مختلفى دارد كه يك جنبه اش اين است كه به لحاظ متافيزيكى ، افقش به افق عالم حس محدود است. پس براى اين جامعه شناسى ، معنادار نيست كه در رخدادهاى اجتماعى ، مثلاً عناصر غيرانسانى مداخله كند.اين براى ما يك مسأله است كه آيا شأنيتى براى خدا در اين عالم قائليم؟ خداوند ، ربّ اين عالم است ، ولى اين ربوبيتش به چه شكل انجام مى گيرد؟
منطق اين بحث ، با علوم طبيعى فرق مى كند؛ چون در علوم طبيعى ، فعل جهان بر يك روش معيّنى انجام مى گيرد ، ولى در حوزه عالم انسانى ، بر ربوبيت و نقش آفرينى خدا ، يك جهت ارزشى حاكم است. اين عالم مقصدى دارد . اين طور نيست كه بگوييم اگر شما گفتيد آب