حديث ، مادّه خامى است كه مى تواند رابطه اى معرفت شناسانه داشته باشد و آن رابطه اى است كه دست كم ، شناسه جامعه شناسى است . مادّه اى كه در مورد شناخت و تحقيق از آن استفاده مى شود ، حديث است .
۳ . مناسبات حديث جامعه شناسى و حديث از نگاه نهضت تجدّد
از چارچوب هايى كه گفتيم ، تنها چارچوب مجاز ، تجدّد است. تجدّد ، هيچ جا نقش ديگرى براى دين در حوزه معرفت ، قائل نيست. در اين چارچوب ، كارى كه اين جا جامعه شناسى حديث مى تواند بكند ، كمك به حديث شناسى است؛ يعنى مثلاً در اين حالت ، احاديث ، مثل اقوال رهبران سياسى يا ايدئولوژى ها عمل مى كند. اقوال ايدئولوژيكى كه كسانى گفته اند و حالا ما در مقطع ديگر ، مى خواهيم مثلاً متن اجتماعىِ حديثى را بشناسيم و ببينيم كه تحت چه شرايطى صادر شده ، براى چه صادر شده و با منفعت ها و علاقه هاى چه كسى ربط دارد ، يا به چه فرهنگى مرتبط است. ما تقسيم بندى هايى در فقه و حديث داريم . جامعه شناسى حديث ، به ما كمك مى كند كه مشرب حديثى اين ها را از هم تفكيك كنيم و ويژگى هاى تمايزبخش آن ها را از حيث اجتماعى ، تابعى از اوضاع و احوال اجتماعى بدانيم ؛ همان طور كه ايدئولوژى ها را تابع اوضاع و احوال اجتماعى مى دانيم ، دقيقا اين عناصر اجتماعى و ساختارهاى جمعى ، روابط اجتماعى ، طبقات ، گروه بندى ها، اقوام و قبايل و نظاير آن ، منشأ شكل گيرى اين حديث شده است .
البته اين نوع ، شكل غلطى دارد كه ممكن است خيلى مورد پذيرش ما نباشد. آن شكل غلط اين است كه بگوييم اوضاع و احوال اجتماعى ، حديث را متعيّن كرده ، البته وجه قدسى قضيه جداست . وجهِ به يك معنا انسانى قضيه هم منتفى مى شود؛ يعنى مثل نگاه افراطى كه در جامعه شناسى معرفتِ ماركس مطرح است . اين شكل افراطى يا بيان افراطى جامعه شناسى معرفت ، دو روايت دارد : روايت شديد و روايت ضعيف .
۱ . روايت شديد اين است كه ساختارهاى اجتماعى ، متعيّن مى كنند كه اصلاً هيچ چيز ، مستقل از آن اوضاع و احوال اجتماعى وجود ندارد و اين اوضاع و احوال اجتماعى است كه منشأ توليد آن كلام شده و هيچ چيزى فراتر از آن زمان و مكان هم نيست. هنگامى كه شما اين طور نگاه كرديد ، آن حديث هم از زمان و مكان فراتر نمى رود. اين بسته به آن شرايط و