بعضى روايات در مورد مباحث اجتماعى است . آيا مى شود با نگرش جامعه شناسى مدرن به اين احاديث نگاه ، و آن ها را در ساختارى جامعه شناختى مطرح كرد؟ براى مثال در بخش خانواده ، تغييرات اجتماعى ، انقلاب و مباحثى از اين قبيل ، آيا مى شود براساس اين روايات يك نظام اجتماعى بنيان كرد و بين اين متغيّرها ، رابطه اى برقرار ساخت يا نه ، از اساس سؤال را به شيوه ديگرى مطرح كنيم كه جامعه شناسى ، چه خدمتى مى تواند به حديث داشته باشد و چه ارتباطى ميان اين دو علم مطرح است؟
۱ . جامعه واقعى و جامعه آرمانى
بنده خوش بختم كه اين گونه مسايل اجتماعى ، در عرصه علوم اسلامى و حوزوى مطرح مى شود و دانشجويانى كه در حوزه مشغول تحصيل هستند ، اين گونه گرايش هاى علوم اسلامى را در مطالعاتشان انتقال مى دهند و طلاب عزيز در اين زمينه ها مطالعه مى كنند. به نظر من در موضوعى كه مطرح مى كنيد ، بايد به اين پيش فرض توجه كرد كه حديث ، از منبع وحى است و جا پاى آيات قرآنى مى گذارد . ما در آيات قرآنى ، طرح جامعه دينى را مى بينيم؛ يعنى در واقع قرآن و فلسفه ، از جامعه مطلوب بحث مى كنند و از اين رو در قرآن ، در سوره هاى روم ، حجرات و محمد صلى الله عليه و آله انواع جامعه ها مطرح شده كه گاه انديشمندانِ ما از آن به عنوان جامعه شرك يا جامعه توحيدى ياد مى كنند.
قرآن در مورد آن جامعه شرك ، خود به خود توصيفى بحث مى كند ، اما در مورد جامعه توحيدى كه نقطه مقابل جامعه شرك است ، مقدارى آرمانى برخورد مى نمايد. جامعه آرمانى ، عبارت از بايدهاست ، در حالى كه در مورد جامعه شرك ، از هست ها بحث مى كند.