حوزه فهم نشود ، نمى تواند جامعه شناس به شمار بيايد . پس آشنايى با احاديث ، خيلى مهم است . اما باز هم حديث موضوع است و در حوزه نظريه پردازى ، ذرّه اى ارزش ندارد . پس در اين زمينه ، طلبه ها مى توانند جامعه شناس هاى موفقى بشوند ، اما آن هايى كه اصلاً حديث را نمى شناسند ، در اين مورد مشكل دارند . براى مثال ، اگر بخواهيد ديدگاه هاى كاشف الغطا را تحليل بكنيد ، تا فقه و فهم او را از احاديث نفهميد ، و نيز تا جامعه ايران را نشناسيد ، نمى فهميد كه چرا كاشف الغطايى كه نه ايرانى است و نه در ايران است ، در جنگ هاى ايران و روس ، با شاه ايران چنين سخن مى گويد . اما به هنگام تحليل ، اين ها ذرّه اى نقش ندارد . اين يك قسمت كار است و وبر اين مقدار مى تواند توجه به حديث را در حوزه جامعه شناسى جدّى كند .
۵ . حديث و جامعه شناسى پوپرى
پوپر ، از زاويه ديگرى به بحث مى پردازد . او به اين نكته توجه دارد كه ذهنيت نظريه پرداز ، در پرداختن نظريه ها نقش جدّى دارد و مسير علم ، مسير قياس و از بالا به پايين است ، اما در بخش پايين آن ، تجربه قرار دارد و قياس ، حتما بايد به گونه آزمون پذير بيان شود و مسير آزمون هاى علمى ، ذرّه اى با حديث كارى ندارد و حديث ، مثل خواب و حدس ، و از شمار عواملى است كه زمينه ساز پديد آمدن حدس است؛ حال اين كه در ديدگاه غرب كه علم را زيرمجموعه دريافت هاى حسى مى دانند ، اين چيزها ربطى ندارد. در هر حال ، جامعه شناسى كلاسيك ، ظرفيت هايى براى توجه به حديث دارد ، اما همه اين ها ، اجازه نمى دهد حديث در حوزه نظريه پردازى وارد شود.
در برخى احاديث ، گاه امام در موضع مردم شناس قرار مى گيرد و طبقات اجتماعى و آداب و رسوم آن زمان را بيان مى كند . پس شايد بتوان گفت بخشى از احاديث ما ، به يك نوع مردم شناسى و فرهنگ شناسى در عصر خود ناظر هستند .
اين فرهنگ شناسى ، در واقع تأملات دينى يا فلسفه اجتماعى است؛ يعنى يا با روش فلسفى سخن مى گويند ، و يا با يك روش دينى. مى گويند اگر گناه بكنيد ، كوه ها و ابرها به اين شكل مى شود. خشكسالى مى آيد . جوان مرگى فراوان مى شود . مرگ و مير بالا مى رود؛ مثل اين كه زمين و آسمان مى فهمد. اين ها نگاه دينى به عالم است . قديم ها كه امكانات نبود ، يك