۲ . حديث به عنوان منبع داده هاى جامعه شناسى
اگر مقصود از نسبت بين حديث و جامعه شناسى اين باشد كه از دل احاديث ، يك روايت و يك نوع جامعه شناسى متناسب با آن داشته باشيد ، جامعه شناسى كلاسيك ، يعنى جامعه شناسى كه به عنوان علم مطرح شده و از اگوست كنت فرانسوى آغاز مى شود و تا كاركردگرايى ساختى پارسونز آمريكايى ادامه مى يابد ، اين ها هيچ كدام به شما چنين اجازه اى نمى دهد؛ چون علمْ تعريف كاملاً مشخص دارد و اصلاً خود اگوست كنت كه بنيان گذار جامعه شناسى است ، رويكرد دينى و حديثى به جهان را ، در تقابل با رويكرد فلسفى و رويكرد علمى مى داند. اگر فلسفه دو قدم از جامعه شناسى علمى دور است ، حديث خيلى بيشتر فاصله دارد . در اين صورت ، اگر نگاهى فلسفى و عقلانى براى تفسير مسايل و پديده هاى اجتماعى داشته باشيد ، چيزى به اسم فلسفه اجتماعى به وجود مى آيد . فلسفه اجتماعى ، يعنى حرف هاى فلسفى راجع به جامعه زدن. البته حرف هاى فلسفى راجع به جامعه زدن ، گزاره اى پارادوكسيكال است؛ چون فلسفه ، به برخى از معانى ، وجود ،موجود بما هو موجود و واقعيت است، اما از همان حيثى كه واقعيت ، وجود و موجود است ، موضوع و مقوله خاصى دارد . جامعه ، يك تعيّن خاص و موجود خاصى است . بحث از جامعه كردن به ما اين كه جامعه است ، اصلاً فلسفى نيست .
فلسفه اجتماعى به اين معنا كه حرف هاى فلسفى راجع به جامعه زدن باشد ، غلط است؛ چون هيچ گاه فلسفه راجع به جامعه بحث نمى كرده است. فيلسوفانى هم كه از يونان بودند تا دوران تفكر اسلامى و قرون وسطى اين ها را اصلاً با بحث هاى فلسفى يكى نمى دانستند. مگر اين كه فلسفه را به معناى عام بگيريم كه يعنى علم . پس فلسفه اجتماعى ، يعنى علم اجتماعى .
۳ . نقش حديث در تئورى سازى
اگوست كنت معتقد بود همين كه روش عقلى به كار مى برديد ، اين فلسفه است. از اين رو ، در اين چارچوب ، مى توان نام همه كارهاى آرمان پيشه را در حوزه مسايل اجتماعى ، «فلسفه اجتماعى» يا «انديشه اجتماعى» گذاشت و اين در مقابل «علم اجتماعى» است . حديث ، حتى ظرفيت فلسفه اجتماعى شدن را هم ندارد . شايد ظرفيت فلسفه انديشه اجتماعى شدن را