علم صورت گرفت كه علوم تجربى را از اريكه اقتدار خود پايين كشيد كه از جمله آنها ، جامعه شناسى بود. تا پيش از آن ، جامعه شناسى به كسى ميدان نمى داد تا از حوزه هاى ديگر در حوزه اجتماعيات وارد شود؛ يعنى اجتماعيات را حوزه خاصّ خود مى دانست و معنا نداشت كه مثلاً كسى از بعضى چيزهايى تصوّر ناشدنى و آن قدر بعيد ، صحبت كند. نه اهل ديانت هيچ گاه مى توانستند آن را تصوّر بكنند ، نه ديگران. اگر هم تصوّر مى كردند ، به عنوان يك تصور ايدئولوژيك ، يك فلسفه و به عنوان يك قالب يا چارچوب زندگى مطلوب بود؛ چون در بحثى كه كرديم ، خيلى هم با جامعه شناسى رابطه پيدا نمى كند و حتى ممكن است از امور جامعه شناسانه هم در آن استفاده بكنيم .
شقّ ديگرى كه ممكن است و البته شقّ مورد نظر نيست ، اين است كه ما فلسفه هاى اجتماعىِ دينى ، يا فلسفه هاى اجتماعىِ مبتنى بر حديث داشته باشيم. فلسفه اجتماعى مبتنى بر دين يا فلسفه مبتنى بر حديث ، يعنى همين كه به ما بگويند ساختار ايده آل حكومت اسلامى يا ساختار ايده آل نظام چطور است ؛ يعنى در فلسفه اجتماعى بگويند آيا خانواده حتما بايد باشد يا نباشد. مثلاً روابط خويشاوندى بايد چطور باشد يا نه. روابط همسايگى يا همجوارى باشد يا نه.
اين ها جنبه هاى بايدى و جنبه هاى تجريدى است. خلاصه ، اگر خواستيم كتابى را به عنوان ملاك قرار دهيم و بخواهيم در حوزه هاى مختلف سياست گذارى كنيم ، درباره زن در زمينه خانواده ، در زمينه انحرافات يا در زمينه هر مقوله اى ، اين ها چطور است. اسلام اين ها را تجويز مى كند يا نمى كند؟ اسلام در حوزه اقتصاد مى گويد اين كارها را بايد بكنيد يا مثلاً سهم كارگر ، اين قدر باشد و... . اين ها قاعدتا مورد بحث ما نيست؛ چون كاملاً ممكن است و در گذشته هم ممكن بوده است . بعضى از شقوقْ معتبرترند؛ يعنى صرفا يكسرى ايدئولوژى هاى شخصى و محدود تاريخى اند. ممكن است اين مطلب را درك كرده و تجربه كنيم. ممكن است حالا بگوييم اين تصوّر ما نيست يا آن ها نگاه همراه ديانت به اين مقوله ها ندارند ، مقوله ديانت مثلاً مى گويد : شكل مطلوب زندگى انسانى اين است و اين حرف ادلّه يا مبانى حقيقى و علمى