۱ . علم دينى
چند تا مطلب هست كه به نظر من ابتدا بايد روشن بشود ، بعد به سراغ مسأله اى كه حضرت عالى مى فرماييد ، برويم .
اولاً مسأله علم دينى است. معمولاً بين علوم انسانى و علوم محض ، يعنى علوم فيزيكى ، طبيعى و... تفكيك مى شود. بعضى ها معتقدند كه فقط علوم انسانى مسأله دارد و علوم محض چنين نيست. بعد وقتى ديدند كه در علوم محض هم مسأله هست ، چون علوم انسانى غرب ، به شدت از علوم طبيعى اش متأثر است و اين علوم طبيعى بود كه احساس بى نيازى از وحى و دين را با پيشرفت ها و موفقيت هايش به وجود آورد ، اين ها فكر كردند كه مى توان همه چيز را از راه تجربى و بناى بر حس به دست آورد. بعد كسانى كه در علوم انسانى بودند ، كاسه هاى داغ تر از آش شدند ، يعنى فرويد و بعضى از جامعه شناسان ، حتى از عالمان علوم طبيعى هم فراتر رفتند و معتقد شدند كه همه چيز ، حتى جامعه شناسى و روان شناسى را مى توان از راه علوم تجربى و حواس به دست آورد. پس الگوها از آن جا گرفته شد و بسيارى از ايده هايى كه در علوم محض هست ، به صراحت يا غير آن وارد علوم انسانى شد.
بنابراين ، يكى از راه هايى كه مى توان فهميد كه در علوم انسانى ، مشكل وجود دارد ، اين است كه به اصل برگرديم و ببينيم در علوم طبيعى هم مشكل وجود دارد و علوم طبيعى ، همان طور كه فكر مى كنند ، واقعا از مفروضات متافيزيكى فارغ نيست . ببينيد ، در محيط ما ، هستند افرادى كه معتقدند بايد علوم فيزيكى را هم از قرآن و حديث بگيريم و علم دينى ، يعنى