فلسفه اخلاق مطرح است .
در بحثى كه با آقاى سروش داشتم و من در صدد اثبات جامعه شناسى و روان شناسى اسلامى بودم ، ايشان اين سؤال را مطرح كرد كه پيامبران براى چه مبعوث شدند و منطقا نيز درست بود؛ چرا كه جواب به اين سؤال ، زمينه را مى سازد كه آيا ما اصلاً حق داريم در اين باب وارد شويم يا نه .
۲ . مسأله ديگر اين است كه اصلاً زبان دين ، چه زبانى است؟ اين موضوع ، در كلام جديد و فلسفه دين ، بحث مستقلى شده است. اگر كسى با زبان دين درافتاد و چيزى از آن باقى نگذاشت و اصلاً گفت كه زبان دين ، زبانى نيست كه به شما معرفت دهد ، بلكه زبانى است كه به شما احساس مى دهد نه معرفت ، آن وقت به دنبال جامعه شناسى گشتن در قرآن و سنت چه معنا دارد؟
۳ . مطلب ديگر كه بايد پيش از تحقيق حل شود ، اين است كه آيا نگرش هاى بنيادينى (اصول دين و اصول جهان بينى) كه دين به ما مى دهد ، اثرى در بينش هاى روبنايى دارد ، يا اين كه جهان بينى و بينش هاى روبنايى از هم جداست . اصلاً ممكن است افرادى اعتراض كنند كه چرا مى گوييد روبنا ، چون شما هم كه مى گوييد روبنا و زيربنا ، وسط دعوا داريد نرخ تعيين مى كنيد. خلاصه ممكن است اصلاً كسى اين را نپذيرد كه زيربنا و روبنايى باشد . آيا امورى به عنوان زيربنا داريم؟ اگر چنين است ، زيربناها چه سنخ امورى هستند؟ چنان چه كسى اين رابطه را بپذيرد ، مى تواند رابطه منطقى ميان روبنا و زيربنا را بفهمد .
شخص جامعه شناسى به هنگام تدريس ، در تعبيراتش از خانواده به عنوان «زندان خانواده» تعبير مى كرد كه بايد گفت اين تعبير ، به تحقيقات تجربى مربوط نيست ؛ بلكه به برداشتى ماوراى تجربى از خانواده مربوط مى شود. از نظر او ، انحصار روابط جنسى به خانواده بى معناست . بسيارى از اين مفاهيم ، معقول ثانوى فلسفى است كه با نوعى مقايسه و تطبيق انتزاع مى شود كه عروضش در ذهن ، و اتصافش در خارج است. مسأله زندان بودن خانواده هم از اين قبيل است كه شما زندان نديديد ، بلكه زندان برداشت كرديد؛ وگرنه من نيز همين را مى بينم و مى گويم «بهشت خانواده». پس اگر ما تكليف را در جاهاى ديگر روشن نكنيم ، نمى فهميم روايات چه مى گويند .