ديگر را كه فَسَدَ در احاديث آمده جستجو كنيد . بعد ديگر مصداق ها ، شاخص ها و نمونه هايش را بيابيد تا اين تعريف درست بشود؛ يعنى اگر بخواهيد دنبال روش آن باشيد ، اين جا در واقع كل باورهاى دينى را به عنوان يك متن گرفته ايد. و داريد كار تفسيرى انجام مى دهيد؛ زيرا اين فَسَدَ بايد در اين متن معنا پيدا بكند. هم چنين فرض كنيد در نهج البلاغه بحث «فتنه» شده است. بايد ديد كه فتنه چيست و چه فرقى با «بلاء» دارد و امام على عليه السلام چه مصداق هايى براى فتنه بيان كرده است .
شايد مشكل به تطبيق مفاهيم اجتماعى مربوط باشد كه هر گاه بخواهند منطبق شوند ، به شاخص ها و مؤلفه هايى نيازمندند. براى مثال ، در «اذا تغير السلطان تغير الزمان» تغيير به چه معناست؟ كوچك ترين چيز مى تواند تغيير به شمار آيد . استاد ، شايد اين خصيصه ، خصيصه مباحث اجتماعى باشد كه در جامعه ، خيلى پرسش ها و ابهام ها وجود دارد؛ يعنى واقعا شايد خيلى هم به جامعه شناسى ربط نداشته باشد؛ يعنى اين پيچيدگى و مشكلِ انطباق ها و تطبيق در آن هاست .
اگر شما نتوانيد آن كار را انجام بدهيد ، بايد دست برداريد. به اين ترتيب است كه آن پارادايم شكل مى گيرد؛ يعنى اين جا همه مفاهيم با يكديگر ارتباط دارند و بايد به فضاى مفهومى وسيعى توجه داشته باشيد تا بتوانيد پيش بينى ساده اى را انجام بدهيد كه آن مفهوم در فضاى وسيع مفهومى معنايش چيست.
آقاى دكتر ، اصلاً لزومى ندارد ما وارد تك تك احاديث شويم ، بلكه از مجموع احاديث مى شود مباحثى را استنباط كرد كه نقاط كليدى هستند. درست مثل اين كه فرموديد كلى هستند و مصداق خاصى ندارد آيا مقصود شما چنين چيزى است؟
شما بعدا براى تفهيم مفاهيمتان ، براى مصداق يابى ، براى شاخص سازى ، و براى ربطش با اين واقعيت بيرونى كه بتوانيد بر مبناى آن پيش بينى كنيد ، نيازمند آن مصداق خاص مى شويد. علم ، يك بخش نظريه پردازى دارد و يك بخش اندازه گيرى؛ يعنى تعريفى كه بتوان بر مبناى آن تعريف مصداقى را پيدا كرد . همين جاست كه علم با واقعيت بيرونى ربط پيدا مى كند. اين با بحث متافيزيكىِ خيلى نظرى كه با واقعيت مربوط نيست و در مورد زندگى معمولى حرف نمى زند ، فرق مى كند. اتفاقا شايد اگر بتوانيد همين بخشِ پيوند با واقعيت را براى يك مورد پيدا بكنيد ، راهكار را بيابيد ؛ چون بيان هاى عام هم خيلى زياد هستند. البته اين جا فوايد