استاد، اين گونه كه شما ترسيم كرديد ، مناسبت بين جامعه شناسى و حديث يكسويه است . آيا نمى شود گفت كه احاديث هم مى تواند منشأ الهاماتى در پژوهش هاى جامعه شناسى ، مثل فرضيه سازى باشد؟
اگر شما آن استقلال نسبىِ دين را بپذيريد كه براى خود يك زبان معنا دارد ، مى توانيد همان زبان دين را مفروضات اوّليه تان بدانيد و آن را به عنوان مبنايى براى يك پارادايم ، توسعه بدهيد؛ يعنى در مقابل پرسش هايى كه مطرح مى شود ، بگوييد چه جواب هايى مى دهيد . اين همان «كمربند محافظ» است كه لاكاتوش از آن ياد مى كرد . كمربند محافظش را توسعه بدهيد؛ يعنى قبول كنيد كه اين ها درست است و در اين ها هم حرفى نيست ؛ چون بحث اين بود كه در آن هسته اصلى هيچ وقت ترديد نمى كرديد . فقط براى حفاظت از آن فرضيه سازى كنيد و روش شناسى متناسبش را هم بيافرينيد . بله ، امكانش هست ، ولى اين كه چه كسى انجام بدهد، مهم است .
شما تا حدودى مناسبات حديث و جامعه شناسى را در مورد انديشه اجتماعى مى پذيريد ، ولى وقتى بحث جامعه شناختى اش مى شود ، ترديد داريد يا انكار مى كنيد .
من مى گويم شما مى توانيد آن كار نخست را انجام بدهيد؛ يعنى پرسش ها و مطالب جامعه شناسى را مقوله بندى كنيد و بعد بيست ـ سى سؤال مهم جامعه شناسان را تفكيك و به احاديث مراجعه كنيد. براى مثال ، احاديث در باب جامعه پذيرى چه مى گويند ، درونى كردن ارزش را مى پذيرند و همين طور. در همين حد، چارچوبى به ما مى دهد و مى توانيم بگوييم در باب اين مطلب ، اين تعداد حديث تدوين شده و اين مباحث را مطرح مى كند. اين شيوه ، نه به زبان دين لطمه مى زند و نه مشكلى ديگرى پيش مى آيد و فقط مقوله بندى است .
آيا با اين شيوه مى توان علم دينى درست كرد؟
خير ، شما از اين جامعه شناسى ، فقط براى مقوله بندى احاديث استفاده مى كنيد؛ يعنى براى شما فهرست بندى مى كند.
حالا گاه مى گوييم اين كار در انديشه اجتماعى مشكلى ندارد ، ولى در جامعه شناسى ، به هر حال دنبال چه هدفى هستيم . مرحوم آخوند در كفاية الاصول مى گويد شما براى اين كه دو علم را از هم جدا كنيد ، بايد غرض و هدفتان را مشخص كنيد و ببينيد چه كار مى خواهيد بكنيد . جناب استاد ، مقصود و منظور اصلى ما از انديشه اجتماعى و
ف