انسان، باید ذاتاً هدف باشد. و جنبه مقدمی برای هدفی بالاتر نداشته باشد و نیز واحد باشد. وی با اشاره به آیاتی از قرآن کریم همچون (قَدْ أفْلَحَ مَنْ تَزَکی)۱ و (قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَکّیها)۲ و (وَ اذْکرُوا اللهَ کثِیراً لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ)۳ رستگاری را علت غایی معرفی میکند. البته ایشان به استناد آیات قرآن کریم، رستگاری را سعادت به معنای رهایی از دشواری و رنج، و رسیدن به لذت بالاتر و پایدارتر، یعنی لذت جاودان دانسته است.۴ بهاینترتیب اگر کمال، قرب الیالله یا حتی جلب خشنودی خدا را هدف اخلاق بدانیم، باز هدفی بالاتر که همان غایت انسان تلقی میشود، وجود دارد. آن غایت، به تصریح قرآن کریم، چیزی جز رستگاری نیست.
اما آنچه بیان شد، هدف عالی اخلاق بود؛ درحالی که اصلاح رفتار اخلاقی انسان با خود، کاری زیربنایی است و پایه اصلاح رفتار انسان در حوزههای دیگر قلمداد میشود؛ بنابراین هدف آن نیز میتواند هدفی دیگر در جهت دستیابی به سعادت به شمار آید.
شاید بتوان گفت هدف از اصلاح رفتار انسان با خود، نزدیک شدن به ماهیت انسانی و فاصله گرفتن از حیوانیت است. این هدف، باید با اصلاح رفتار با همنوعان و محیط تقویت شود و به کمال برسد و در ادامه، با اصلاح رفتار با خداوند، انسانِ برخوردار از رفتار انسانی، به انسان الهی ارتقا یابد و رفتارش رنگ خدایی گیرد. در این صورت، او سعادتمند میشود و به فوز و فلاح نایل میگردد. بنابراین انسان باید در زندگی دنیوی خویش تلاش کند از زندگی و خوی حیوانی فاصله گرفته، به انسانیت برسد و از آن درجه نیز بگذرد و الهی شود.
البته نباید این تصور پیش آید که اصلاح رفتارهای انسان، بهترتیب از رفتار او با خود شروع، و به اصلاح رفتار با خدا ختم میشود؛ بلکه اصلاح رفتارها در همه حوزههای رفتاری، به صورت همزمان امکان پذیر و بلکه ضروری است. بنابراین سالک نباید اصلاح رفتارش با همنوعان یا با خدا را مبتنی بر اصلاح رفتار با نفس خود بداند، و برای اصلاح رفتار در آن حوزهها منتظر بماند رفتار با خود را اصلاح کند.