حال خود نیست.
فلسفه اختیار: خداوند در کنار دو نوع از مخلوقاتش که یکی بیاختیار و بیاراده، اسیر غرایز طبیعیاش است؛ و دیگری، فرشتگانی که فاقد هرگونه تمایل و گرایش حیوانی و برخوردار از نوعی گرایش و میل که صرفاً بندگی و تسبیح و تقدیس ذات باری تعالی است، موجود سومی آفرید تا از داشتههای هر دو نوع آفریدهاش برخوردار باشد و با استفاده از پیامبر درون و پیامبران بیرون، مسیر کمال و رشد را بپیماید و سعادت ابدی را به دست آورد؛ دستاوردی که برای هیچیک از دو نوع مخلوق پیشین متصور نبود. به این منظور، هم ابزار مورد نیاز بشر را به او عطا فرمود، و هم وظایف و تکالیفی که در راه نیل به کمال و سعادت برای او لازم بود تبیین فرمود. پس به او عقل و اختیار داد تا او خود، راه درست را از نادرست تشخیص دهد و انتخاب کند؛ چرا که در غیر این صورت، دستیابیبه کمال و سعادت بیمعنا بود و تمایزی میان انسان با یکی از این دو نوع مخلوق پیشگفته وجود نمیداشت. حدیث شریفی که پیش از این، از امام علی علیه السلام نقل شد، بهخوبی فلسفه وجود اختیار و آزادی را برای انسان تبیین کرده و لزوم آن را بیان فرموده است.
۵. اصل قابل تغییر بودن انسان
یکی از پرسشهای اساسی در زمینه اخلاق این است که آیا خُلقیات و عادات افراد، که بخشی از آن میتواند ناشی از وراثت یا عوامل بیولوژیکی باشد، و در واقع با طبیعت و سرشت افراد عجین و درهم آمیخته شده است، قابلیت تغییر دارد یا ثابت است؟ روشن است که اگر پاسخ اندیشمندان و صاحبنظران به این پرسش، منفی باشد میبایست باب بحث از اخلاق و سجایای اخلاقی و نیز روانشناسی، بهویژه موضوع هوش هیجانی را ببندیم و در پی علوم دیگری باشیم. اما همینکه از گذشتههای دور تا امروز، در موضوع اخلاق متون فراوان و بیشماری باقی مانده و امروزه نیز در سراسر دنیا موضوع اخلاق، کانون توجه است و درباره مسائل علم اخلاق متون جدید نگاشته میشود و نیز در علم روانشناسی، مباحث بسیار دامنهداری درباره هوش هیجانی و کنترل هیجانات و تعدیل ویژگیهای شخصیت انسان مطرح است، همگی حاکی از آن است که تغییر و تحول در خُلق و خوی افراد