یابد. از سوی دیگر، هر اندازه کنترل بر نفس کمتر باشد، قدرت تصمیمگیری و انتخاب رفتار کمتر خواهد شد. پس کسی که تابع هواهای نفسانی و غرایز شهوانی خویش است، قدرت کنترل کمتری داشته، اسیر هوای نفس بودن، درباره او صادق است، یا میتوان گفت هوای نفس خویش را مولا و معبود خود قرار داده و تابع تمایلات آن است.۱
این سخن نه فقط در آموزههای دینی تأیید شده است، بلکه برخی روانشناسانِ سرشناس نیز بر آن صحه گذاشته و الگوی افزایش توان خویشتنداری را «الگوی آزادی» نام گذاردهاند.۲
این اعتقاد که در پی ارضای هواها و هوسهای خود بودن، به منزله آزادی است، از نظر دین، اندیشمندان و صاحبنظران علوم جدید مردود است. دانیل گلمن در کتابش، ناتوانی از کنترل غرایز و هواهای نفسانی را با تعبیر مذمتآلود «برده هوس» بودن یاد کرده و فصلی را با عنوان «بردگان هوس» نگاشته و در آغاز آن آورده است: «حس تسلط بر نفس خود، یعنی توانایی مقاومت در مقابل طوفانهای هیجانی که سرنوشت برپا میدارد، به جای ”برده هوس" بودن، از زمان سقراط به عنوان صفتی پسندیده مطرح بوده است».۳
در زمینه لزوم کنترل نفس، میان دین و روانشناسی اتفاق نظر وجود دارد و هیچیک به سرکوبی مطلق هواها و خواهشهای نفس و هیجانات درونی قایل نیستند؛۴ اما به نظر میرسد تفاوت در نوع حدودی است که هریک برای کنترل نفوس تعیین میکنند، که باید در جای خود بررسی شود.