عقلانی داشته باشد و عقل را بر همه تمایلات و غرایز خویش تسلط بخشد. در غیر این صورت، او حیوانی بیش نیست و غالباً چنین افرادی گوی سبقت را در حیوانیت از همه حیوانها میربایند. استاد شهید مطهری راز پیکره واحد نبودن انسانها را در این میداند که میان وجود انسان با شکل ظاهریاش و حقیقت انسان با ویژگیهای انسانی او جدایی افتاده است و همه آنها که شکل آدمیزاد دارند، به حقیقتِ آدمیزاد نایل نشدهاند. او در بخشی از بحث خود دراینباره میگوید:
راز مطلب در نحوة وجود و واقعیت انسان نهفته است. انسان در نحوة وجود و واقعیتش، با همه موجودات دیگر اعم از جماد و نبات و حیوان متفاوت است از این نظر که هر موجودی که پا به جهان میگذارد و آفریده میشود، همان است که آفریده شده است؛ یعنی ماهیت و واقعیت و چگونگیهایش همان است که به دست عوامل خلقت ساخته میشود. اما انسان پس از آفرینش، تازه مرحله اینکه چه باشد و چگونه باشد آغاز میشود. انسان آن چیزی نیست که آفریده شده است، بلکه آن چیزی است که خودش بخواهد باشد؛ آن چیزی است که مجموع عوامل تربیتی و از آن جمله اراده و انتخاب خودش او را بسازد. به عبارت دیگر، هر چیزی از نظر ماهیت که چیست و از نظر کیفیت که چگونه باشد، «بالفعل» آفریده شده، اما انسان از این نظر «بالقوه» آفریده شده است، یعنی بذر انسانیت در او به صورت امور بالقوه موجود است که اگر به آفتی برخورد نکند، آن بذرها تدریجاً از زمینه وجود انسان سر برمیآورد و همینها فطریات انساناند و بعدها «وجدان» فطری و انسانی او را میسازند.۱
وی همچنین میگوید:
انسان، برخلاف جماد و نبات و حیوان، شخصی دارد و شخصیتی. شخص انسان یعنی مجموعه جهازات بدنی او، بالفعل به دنیا میآید. انسان در آغاز تولد، از نظر جهازات بدنی مانند حیوانات دیگر بالفعل است، ولی از نظر جهازات روحی، از نظر آنچه بعداً شخصیت انسانی او را میسازد، موجودی