که عمل آن بر بدن مانند عملش بر درخت است، که اولش میسوزاند و آخرش میرویاند.
این متون که فقط بخش اندکی از توصیههای پیشوایان دین در توجه به سلامت جسم است، در درجه اولْ متون فقهی دین نیست، بلکه از توصیهها و دستورهای اخلاقی دین بهشمار میآید و پایبندی به آن به منزله رعایت حقوق جسم خویش است.
۳. درمان
شاید کمتر کسی باشد که به درمان بیماریهای خود نیندیشد و برای درمان خویش هنگام بیماری اقدام نکند؛ گرچه ممکن است اقدام افراد با یکدیگر متفاوت باشد و برخی با پرهیز و امساک، و برخی با دارو، به درمان بیماری اهتمام کنند. بیتردید اگر بیماری نادیده گرفته و به حال خود واگذاشته شود، اقدامی پسندیده نخواهد بود و فاعل این رفتار مورد نکوهش و سرزنش عقلای قوم قرار خواهد گرفت. آموزههای دینی نیز این رفتار را تأیید نمیکند و بر ضرورت درمان تأکید کرده است. در حدیث شریفی از امام ششم علیه السلام نقل شده است که یکی از پیامبران خدا بیمار شد، با خود گفت: «خود را درمان نمیکنم تا همو که بیمارم کرده، شفایم دهد». خداوند به او خطاب فرمود:
لا أشفیک حتی تتداوی، فإنّ الشفاء منّی.۱
تا خود را درمان نکنی، شفایت نمیدهم؛ چون شفا دادن از من است.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نیز در توصیه به درمان بیماری و بسته نبودن راه درمان چنین روایت شده است:
یا أیها الناس تداووا فإن الله تعالی لم یَخلق داءً الا خلق له شفاءً الا السام؛ و السام الموت.۲
ای مردم خود را مداوا کنید؛ زیرا خداوند تعالی هیچ دردی را نیافریده است مگر آنکه برای درمان آن دارویی قرار داد، مگر مرگ.
افزون بر روایاتی که گذشت و برخی روایات مشابه دیگر، احادیث بسیاری