25
رفتار اخلاقی انسان با خود

می‌شود افعال (و ویژگی‌هایش) بدون فکر و تأمل و به صورت ملکه از او صادر شود.۱ همچنین در تعریف دیگری چنین آمده است که اخلاق، آن صفات فطری یا اکتسابی است که در وجود انسان استقرار یافته و در نوع سلوک خوب و بدِ انسان دارای اثر است و برخی از این خُلقیات، پسندیده و برخی ناپسند است.۲ ابوعلی مسکویه در این خصوص می‌‌نویسد: «الخلق حال للنفس داعیة لها إلی أفعالها من غیر فکر و لا رویة...».۳

البته مراد از «حال» در این عبارت، همان «ملکه» است؛ همچنان ‌که در چند سطر بعد به این لفظ تصریح می‌‌کند و از خود این عبارت نیز مشخص است.

علامه مجلسی، در تعریف اخلاق می‌گوید: «الخلق بالضم ملکة للنفس یصدر عنها الفعل بسهولة...».۴

فیض کاشانی اخلاق را این‌گونه تعریف می‌‌کند: «الخلق عبارة عن هیئة راسخة فی النفس تصدر عنها الافعال بسهولة و یسر من غیر حاجة الی فکر و رویة...».۵

در تعریف بستانی ـ به نقل از عالمان اخلاق ـ آمده است: «الخلق فی عرف العلماء ملکة تُصدر بها النفسُ الافعال بسهولة من غیر تقدم فکر و رویة و تکلّف...».۶

ملاصدرا نیز در تعریف خود از واژه «خُلق» می‌نویسد:

الخلق ملکة یصدر بها عن النفس أفعال بالسهولة من غیر تقدم رویة و لیس الخلق عبارة عن القدرة علی الأفعال لأن القدرة نسبتها إلی الضدین واحدة کما سبق ـ و لیس أیضا عبارة عن نفس الفعل لأنه عبارة عن کون النفس بحال یصدر عنها الصناعة ـ من غیر رویة کمن یکتب شیئا و لا یروی فی کتبة حرف حرف.‏۷

1.. التعریفات: ص۱۰۴؛ تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق: ص۵۱.

2.. الأخلاق الإسلامیة و اسسها: ج۱ ص۷؛ «صفة مستقرة فی النفس فطریة او مكتسبة ذات آثار فی السلوک محمودة او مذمومة، فالخلق منه ما هو محمود و منه ما هو مذموم».

3.. تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق: ص۳۶؛ ر. ک: الحقائق فی محاسن الاخلاق: ص۵۴.

4.. بحار الانوار: ج۶۷ باب ۵۹، ص۳۷۲، ذیل حدیث ۱۸.

5.. الحقائق فی محاسن الاخلاق: ص۵۴؛ المحجة البیضاء: ج۵ ص۹۵.

6.. محیط المحیط: ص۲۵۱؛ ر. ک: اخلاق ناصری: ص۱۰۱؛ جامع السعادات: ج۱ ص۲۲.

7.. الحكمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة: ج‏۴ ص۱۱۴.


رفتار اخلاقی انسان با خود
24

گاه واژگان دیگری چون «سجیه»، «خصلت»، «صفت»، «حال»، «خوی» و «عادت» نیز در متون اخلاقی به کار می‌رود که بر اساس تتبع صورت‌گرفته، به نظر می‌رسد همگی به معنای خُلق یا ملکه است و واژه‌های یادشده، در متون گوناگون تفاوت چندانی ندارد.

ج ـ اخلاق

«اخلاق‏» در لغت جمع «خُلُق‏»، و «خُلُق» از ماده «خلق» دارای دو اصل است: ۱. ملاسة الشیء: نرمی و صافی چیزی؛ ۲. تقدیر الشیء: اندازه، هیئت و شکل چیزی.۱ با تفحص در کتب لغت روشن می‌شود که واژه «خُلق» غالباً به‌معنای دوم، یعنی «تقدیر الشیء» است و معنای اول چندان استعمال نمی‌شود. پس اخلاق هم که به معنای نصیب است، یعنی نصیب مقدر و مشخص؛ و «رجل متخلق» یعنی شخصی که شکل و اندازه‌اش کامل است.این واژه اسمی است برای سجیه و طبیعت انسان، که براساس آن آفریده شده یا مطابق آن تربیت شده و شکل گرفته است.۲ «خُلق» و نیز «خُلُق» در مقایسه با «خَلق»، از یک ریشه هستند، اما واژه «خَلق» به شکل و صورت ظاهری که با چشم دیده می‌‌شود اطلاق می‌‌شود؛ واژه «خُلق» به صفات و ویژگی‌هایی گفته می‌شود که به باطن افراد مربوط است و با بصیرت قابل درک است۳ و به عبارت دیگر، صورت باطنی انسان و اوصاف و ویژگی‌های اوست که به منزله شکل ظاهری برای روح او درآمده است و همان‌گونه که شکل ظاهری ممکن است زیبا یا زشت باشد، روح او نیز ممکن است به ‌واسطه خُلقیاتش، زشت و زیبا یا پسندیده و ناپسند باشد.۴

مفهوم واژه بحث شده،‌ براساس معنای اصطلاحی عبارت است از حالتی از نفس انسان که باعث می‌‌شود کارها و ویژگی‌هایش را بدون آنکه قصد یا توجه داشته باشد بروز دهد‌.۵ به عبارت دیگر، حالتی است که در نفس انسان پایدار شده و باعث

1.. معجم مقاییس اللغة: ماده «خلق».

2.. ر. ک: معجم مقاییس اللغة: ج۲ ص۲۱۴.

3.. المفردات فی غریب القرآن: ص۱۵۸.

4.. ر. ک: لسان العرب، و ر. ک: تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق: ص۵۱.

5.. ر. ک: تهذیب الأخلاق جاحظ: ص۱۲.

  • نام منبع :
    رفتار اخلاقی انسان با خود
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1392
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8138
صفحه از 327
پرینت  ارسال به