امانت خداوند در اختیار او قرار گرفته و بخشی از وجود او بهشمار میرود. بنابراین رفتار انسان با جسم خویش، از منظری به بهداشت و علوم پزشکی، از منظری دیگر به علم فقه، و از منظر سوم به علم اخلاق ارتباط خواهد داشت. ازاینرو به همان اندازه که اصلاح رفتار با جسم خویش و پاسداری از امانت خداداد میتواند رفتار اخلاقی و از زمره رفتارهای پسندیده و نیکو باشد، به همان اندازه سستی و بیمبالاتی در تأمین سلامت جسمانی خویش، یکی از مصادیق خیانت و اهمال در نگهداری امانت خدا بهشمار میآید. بنابراین بحث از آن نیز به علم اخلاق مرتبط و نیز مفید و کارگشاست.
نکته دوم این است که اگرچه جسم انسان از نظر اهمیت، در مرتبه پایینتر از روح و جان قرار دارد و حقیقت آدمی به روح اوست و جسم فقط قالبی است که روح در آن حلول میکند و آثار وجودی خود را از طریق جسم نمایان میسازد، اما این سخن بدان معنا نیست که جسم آدمی ارزش ندارد و هیچگونه توجهی نمیطلبد و هیچ حقی بر انسان ندارد. معارف دینی بهروشنی دراینباره اظهار نظر، و تکلیف هر فرد را در ارتباط با جسمش مشخص کرده است. بنابراین گرچه جسم برای نیل به سعادت و کمال روح، ابزاری بیش نیست، امّا از پرداختن به آن نمیتوان غافل شد. چه بسیار افرادی که در تأمین سلامت جسمانی خود سستی و اهمال ورزیدند و در نتیجه بهسبب ابتلا به انواع بیماریهای جسمانی، از دستیابی به مدارج عالی کمال و سعادت محروم شدند. بر این اساس، سلامت جسم انسان هدفی در اخلاق به شمار میآید؛ اما نه هدف غایی، بلکه هدفی میانی برای دستیابی به هدف عالیِ کمال و سعادت.
الف ـ سلامت جسم؛ هدف میانی
گفتیم سلامت جسم، هدفی بالذات اما میانی است؛ یعنی هدف عالی و غایت بالذات نیست. آنچه به منزله غایت در اخلاق مطرح است، روح سالم و کمال و سعادت اوست. بدیهی است فقط با تأمین سلامت جسم میتوان هم شکر نعمت خداداد را دراینخصوص بهجا آورد، و هم زمینه را برای دستیابی به هدف عالی فراهم آورد. بنابراین سخن از رفتار اخلاقی انسان با خود در حوزه جسم خویش، از جمله موضوعات مهمی است که در این بخش باید به آن توجه شود.