195
رفتار اخلاقی انسان با خود

اکنون باید دید احساسات اخلاقی و پسندیده که می‌تواند انسان را به سوی رفتارهای پسندیده هدایت کند و مانع رفتارهای ناپسند شود کدام است. احساسات نیکِ انسان در ارتباط با خود متعدد است؛ اما به نظر می‌رسد مهم‌ترینِ آن‌ها را می‌توان در سه احساس خلاصه کرد. این سه احساس عبارت است از:

الف ـ احساس کرامت نفس

پرسش این است که چرا به جای «حرمت و کرامت نفس» از اصطلاح جدیدی با عنوان «احساس کرامت نفس» یا «احساس خود‌ارزشمندی» سخن می‌گوییم؟ در پاسخ باید گفت ارزشمندی هر کس، یا از جنس شناخت است که از راه دانش و تجربه به دست می‌آید؛ یا از جنس احساس است که از جنس شهود است و از راه شهود مدلول شناخت حاصل می‌شود. به عبارت روشن‌تر، آدمی یا می‌داند که موجودی ارزشمند است، یا ارزشمندیِ خود را در ضمیرش یافته، باور کرده و احساس می‌‌کند. در فصل پیش، درباره اینکه انسان موجودی ارزشمند و برخوردار از حرمت و کرامت نفس است، سخن گفتیم. اما در آن فصل سخن بر سر علم و آگاهی بود؛ علم و آگاهی‌ای که در بسیاری اوقات منشأ رفتار نمی‌شود. به عبارت دیگر، آگاهی به ارزشمندی، حرمت و کرامت نفس آدمی، همواره ملازم با ایجاد احساس خود‌ارزشمندی در ضمیر فرد نیست. چه بسیار افرادی که بر جایگاه رفیع خود در پیشگاه خدا و در میان مخلوقات آگاه‌اند، اما علم و آگاهی آنان موجب رفتاری متناسب با علمشان نشده است. زمانی این آگاهی به رفتاری باثبات خواهد انجامید که باور و احساس خود‌ارزشمندی یا احساس کرامت نفس در ضمیر فرد به فعلیت درآید. برای مثال، در روایات، معصوم علیه السلام نمی‌فرماید: من علم انه ذوکرامة هانت علیه شهواته، بلکه می‌فرماید: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته۱. این تعبیر، به کرامت داشتن نفس در نزد انسان به صورت بالفعل اشاره دارد؛ یعنی باور به این مفهوم و احساس خود‌ارزشمندی در درون. مشاهده احادیث دیگر در این باب، به خوبی آشکار می‌کند که مقصود معصوم علیه السلام آگاهی از حرمت، کرامت یا ارزشمندیِ خود نیست، بلکه چیزی فراتر از آگاهی لازم است تا آدمی را در عمل نگهدار باشد و او را از لغزش‌های آگاهانه بازدارد. امام علی علیه السلام در این خصوص فرموده است:

1.. نهج البلاغة: حکمت ۴۴۹.


رفتار اخلاقی انسان با خود
194

۲. اینکه چرا از احساس انسان درباره خود سخن می‌گوییم، بدین علت است که آنچه آدمی را به سمت رفتاری خاص و متمایز از رفتاری دیگر سوق می‌دهد، غالباً احساس است. احساس، از باوری شکل می‌گیرد که منشأ آن نوعی شناخت به مفهوم عام کلمه است.۱ ازاین‌رو باید کوشید احساسی صحیح و متناسب با ارزش‌های انسانی و عقلانی در خود پدید آید. برای مثال، آنچه انسان را وادار می‌‌کند رفتاری عزتمندانه داشته باشد و از رفتاری که موجب خواری و ذلتش شود دوری کند، آگاهی از ارزش خویش نیست؛ بلکه باور ارزشمندی خویش و ایجاد احساس خودارزشمندی است.

۳. احساسات انسان درباره خود، غالباً به نوعی رفتار منجر می‌شود. احساسِ برخاسته از شناخت صحیح، احساسی درست است و در نتیجه، به رفتاری متناسب با آن احساس می‌انجامد؛ و احساسِ برخاسته از شناخت‌نما یا خودپنداشت، احساسی غیر‌واقعی است و به رفتاری متناسب با آن احساس نادرست می‌انجامد.

۴. در‌صورتی‌که درست و نادرست بودن احساس درباره خود را که در ذهن ایجاد شده تشخیص دهیم، امکان اولیه کنترل احساس و سپس رفتار فراهم خواهد شد. بنابراین باید بکوشیم اولاً شناختی صحیح از خود به دست آوریم تا متناسب با آن، به احساس خویش شکل دهیم و متناسب با آن شناخت و احساس، رفتار کنیم؛ ثانیاً بتوانیم درستی و نادرستی احساس خود را تشخیص دهیم تا اگر از نادرست بودن شناخت خود آگاه نبودیم و شناخت‌نما را شناخت دانستیم، از راه تشخیص احساس ناپسند، به شناخت نادرست خود پی برده، در صدد اصلاح آن برآییم. بدین ترتیب رابطه شناخت و احساس از خود را می‌توان در شکل ذیل مشاهده کرد:

1.. مقصود از شناخت به مفهوم عام، شناخت صحیح و ناصحیح است.

  • نام منبع :
    رفتار اخلاقی انسان با خود
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1392
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7166
صفحه از 327
پرینت  ارسال به