هیجانات منفی، موجب دوری آدمی از برخی چیزها میشود و مانع ایجاد انگیزه برای انجام دادن برخی کارها میشود.۱ رابرت فرانکن دراینباره میگوید: «آنچه به نظر، واضح و روشن میرسد آن است که احساسات منفی، رفتار هدفمند را تضعیف میکند و احساسات مثبت، برعکس، رفتار هدفمند را تقویت میکند. به این دلیل است که نظریهپردازان انگیزش، امروزه علاقهمندند احساسات را بشناسند و درک کنند».۲
صاحبنظران درباره تعداد هیجانات اتفاق نظر و اجماع ندارند؛ اما بنابر دیدگاه اکثر پژوهشگران، هیجانهای اساسی در هفت عدد خلاصه میشود. این هیجانات که در دو دسته مثبت و منفی تقسیم میشوند عبارتاند از: تعجب، ترس، خشم، انزجار، اندوه، شادی و علاقه.۳
دانشمندان بر این باورند که حیوانات نیز از این عواطف و هیجانات برخوردارند؛ اما بهیقین کنترل هیجانات و تعدیل و مقابله با آنها یا بعضاً تشدید آنها، از جمله ویژگیهای انسانهاست و حیوانات در این زمینه ناتوان هستند و عملکرد آنان صرفاً بر اساس غرایز و هیجاناتی است که بر آنان عارض میشود. بنابراین برخورداری آنها از انواع هیجانات، احساسات و عواطف که بر اساس فرایندی ویژه پدید میآید، و نیز قدرت کنترل، تغییر و تبدیل آنها را میتوان از وجوه تمایز انسان با موجودات دیگر دانست. بدیهی است آگاهی هر فرد به امکانات و ابزارهای خداداد در وجود خویش، و کارکردهای آن امکانات و ابزارها و توانمندیهادر جهت تأمین سعادت خود بسیار مؤثر خواهد بود. به همین منظور، برخی آگاهیها از هیجانات و عواطف و احساسات، به ما در کنترل آنها و نیز رفتار اخلاقی مناسب در ارتباط با خود و دیگران، کمک فراوان خواهد کرد. این آگاهیها به شرح ذیل است:
هیجانها محصول اتفاق بیرونی و تحریک درونی از سوی عواطف هستند که انگیزه رفتاری خاص را در فرد میسازد.