نادرست و بشارت و انذار قرار داده است و پذیرش دین را از روی اراده و با کمال آزادی و اختیار میپسندد.۱ بهراستی اگر خداوند، آزادی را به مثابه حقی که انسان شایسته آن است به رسمیت نمیشناخت، او را در مهمترین امری که سرنوشت و سعادت و شقاوتش در گرو آن است، یعنی ایمان به خدا و تسلیم در برابر دینش، مجبور و رام میساخت؛ درحالی که در قرآن، بارها پیامبرانش را به سبب سرپیچی امتهایشان از گردن نهادن به دستورهای الهی، و اصرار آنها بر تکذیب خدا و رسولانش تسلی میدهد و گاه میفرماید: «(لَو شَاءَ اللهُ لَجَمَعَهُم عَلی الْهُدی)؛۲اگر خدا میخواست، همه آنها را به راه هدایت جمع میکرد«. همچنین گاه میفرماید: «(لَوْشَاءَ لَهَدایکم أجمَعین)۳ اگر میخواست همه شما را هدایت میکرد». گاه نیز میفرماید:
«(لَو شَاءَ رَبّک لآمن مَنْ فِی الأرضِ کلُّهُم جَمیعاً أفأنت تَکرهُ النّاس حَتَّی یَکونُوا مُؤمِنین).۴
اگر پروردگار تو میخواست، همه کسانی که روی زمین هستند، همگی ایمان میآوردند. آیا تو میخواهی مردم را مجبور کنی که ایمان بیاورند؟!» ـ درحالیکه آفرینش آنها چنین اقتضایی ندارد، و ایمان از روی اکراه و اجبار، سودی برای آنان نخواهد داشت.
بنابراین، اینکه خداوند نقش پیامبران را فقط در بشارت و انذار، و نمایاندن راه راست از بیراههها دانسته است و اکراه در پذیرش دین را بههیچوجه مجاز نمیشمارد و به رسمیت نمیشناسد، و نیز اینکه انسانها را در انتخاب راه راست و رستگاری یا انتخاب ضلالت و گمراهی آزاد گذاشته است، حاکی از آن است که آزادی انسان از جمله حقوق اساسی و نخستین اوست و هیچ کس اجازه سلب آن را ندارد. این آزادی تکوینی به این معنا نیست که در عالم خارج، آزادی انسان را نمیتوان مقید کرد و او را نمیتوان به انجام دادن کارها مکلف کرد. به عبارت دیگر، تکلیف با