نبوّت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است.۱
در معنا و مفهوم عدالت نظرات مختلفی بیان شده است. برخی همچون آلوسی، بیضاوی، فخر رازی، علامه طباطبایی و علامه جوادی آملی عدالت را به «حدّ وسط» معنا میکنند۲ که همان نظریه اعتدال ارسطویی است.
گروهی دیگر عدالت را به معنای «نظم و انتظام» دانستهاند۳ که براساس آن، هر چیزی در جایگاه خود قرار میگیرد.
برخی نیز عدالت را به «مطابقت با شریعت و قانون» تفسیر کردهاند۴ و گروهی مفهوم «انصاف» را برای تعریف عدالت برگزیدهاند۵ که با اصل زرّین اخلاقی سازگار است؛ یعنی آنچه را برای خود نمیپسندی، بر دیگران نیز مپسند.
برخی دیگر عدالت را به «رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق هر ذیحق به او» معنا کردهاند.۶ این معنى از عدل، از یک طرف براساس اصل حقوق و اولویتهاست و از طرف دیگر از یک خصوصیت ذاتى بشر ناشى مىشود و به همین سبب باید مجموعهای از اندیشههاى اعتبارى و «باید»ها و «نباید»هایی در نظر گرفته شود و «حُسن و قُبح» نیز انتزاع شود.
معنای دیگر عدالت، «موازنه حق و تکلیف»۷ است. هدف از زندگی اجتماعی آن است که همه افراد در سایه تعاون و همکاری، به مصالح مادی و معنوی و کمال
1.. همان.
2.. انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۵۵۴؛ التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج۲۰، ص۱۰۱؛ روح المعانی، ج۱۴، ص۲۰۷؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۲۰۴؛ ادب قضا در اسلام، ص۱۶۹.
3.. جمهوری، افلاطون، ص۲۰۳.
4.. تهذیب الاخلاق، ابن مسکویه، ص۱۱۰.
5.. التبیان، ج۱، ص۱۵۸ و ج۳، ص۶۳ و ج۵، ص۳۵۳؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱: «العدل الانصاف»؛ جان رالز، نظریۀ عدالت.
6.. مجموعۀ آثار شهید مطهری، ج۱، ص۸۱.
7.. ر.ک: اخلاق در قرآن، ج۳، ص۴۳-۴۴.