البته به نظر میرسد امروزه فهم فلسفه همسایگی و همسایهداری چندان دشوار نباشد؛ چرا که زندگی در عصر صنعت و تکنولوژی با همه فناوریها و نوآوریها برای تهیه امکانات رفاهی، چنان انسان را به خود مشغول کرده که همه ارزشهای اصیل را فراموش کرده است و بزرگترین آسیب این نوع زندگی، جدایی پیوندهای اجتماعی و افزایش بیمهریها و بیتفاوتیها نسبت به همنوعان است.
نیازها، ضرورتها و اضطرارها در زندگی برخی افراد، آنها را به کام تباهی کشانده است؛ زیرا در زندگی مدرن، خبری از ارتباط میان اقوام و بستگان وجود ندارد و همسایگان در شهرهای بزرگ، گاه همدیگر را نمیشناسند؛ چه رسد به داشتن ارتباطی مطلوب و رفع نیازهای همدیگر. در چنین وضعیتی، الفت، امنیت، همبستگی، اعتماد، سلامت و شادکامی از صحنه خانه و اجتماع رخت برمیبندد و گویا افراد در جزایری دور افتاده زندگی میکنند؛ حال آنکه بدون تردید، تنهایی برای انسان، تلخ و آزار دهنده است و به لحاظ عاطفی، انسان دوست دارد با همنوعان خود انس بگیرد. انسانِ تنها احساس خلأ میکند؛ احساس دردآوری که حتّی ثروت، شهرت و ریاست نیز نمیتواند آن را برطرف سازد و همین مسئله، اهمیت زندگی در سایه همسایه را چندین برابر میکند.
اهمیت این مسئله هنگامی پررنگتر میشود که بدانیم در نظام همسایگی اسلام، یکایک افراد جامعه، اعضای یک خانواده شمرده میشوند که با هم در ارتباط و تعاون هستند و نیازهای متقابل یکدیگر را برآورده میسازند.
در رویکرد اسلامی، مبنای اصلی این ارتباط و تعامل، بر همدلی و همکاری استوار است تا بدین وسیله، هم به بُعد عاطفی و روانی انسان توجه کند و هم به بُعد مادّی و دنیوی او با ایجاد آسایش و تأمین نیازهای مادی، پاسخ گوید.
این در حالی است که گروههای انسانی در جوامع غیراسلامی و مادّیگرا به هدف تأمین نیازهای عادی و مادّی خود برای زندگی مسالمتآمیز، قوانین نوشته و