طُریحی به این مقدار بسنده نکرده و آن را با مثالی لطیف نیز توضیح داده است: «کسی که خانهاش در کنار خانه توست و سایه خانهاش بر خانهات میافتد».۱
با این حال از نظر لغوی برای صدق همسایه بودن، مجاورت یا دستکم، نزدیکی مکانی خانهها به هم لازم است.
۴. همسایگی
به نظر میرسد میان مفهوم همسایه و همسایگی، تفاوت وجود دارد؛ چرا که بیشتر تعاریفی که در علوم اجتماعی از همسایگی به میان آمده، از دو جزء مهم کالبدی (فیزیکی) و اجتماعی برخوردار است و آن را عمدتاً شامل عناصری همچون انسان، مکان، نظام کُنشِ متقابل، هویت مشترک و نمادهای عمومی دانستهاند.
بنابراین همسایگی را گاهی به معنای «یک منطقه جغرافیایی با ویژگیهای کالبدی خاص که گروهی از مردم در آن زندگی میکنند» و زمانی دیگر به معنای «نوعی روابط متقابل اجتماعی یا فعالیتهای انسانی» دانستهاند.۲
به نظر میرسد همسایگی، پیش از آنکه کنار هم قرار گرفتن مجموعهای از خانهها و بناها یا در یک منطقه جغرافیایی قرار گرفتن باشد، قرار گرفتن مجموعهای از واحدهای معنایی است که در کّل، شبکهای از معانی را میسازد. این معانی، ممکن است با هم سازگار یا ناسازگار یا گاه غنی و گاه ضعیف باشند که غنا و ضعف معنای همسایگی، به چگونگی و کیفیت مناسبات و تعاملات همسایگان و همچنین به کیفیت خانه، محیط و محله بستگی دارد.
با این توضیح، منظور ما از همسایگی، روابط متقابل اجتماعی یا فعالیتهای انسانی در محدوده زندگی در کنار دیگران است.